با عرض سلام باغ بسیار بزرگ و زیبای که حاصل دست رنج 60 سال زحمات پدرم بود رعیس وقت سپاه با طرح قبلی به وسیلی یکی از دلالان برای خرید باغ پا پیش گزاشتند روزی مسعولین سپاه با خانواده هاشان برای تفریح به باغ امده بودند و کسی را پیش پدرم فرستادند که در باغ مهمان داری و ادا کردند که میخاهیم باغ را از شما بخریم من همراه پدرم برای رعایت ادب راهی باغ شد و هنگامی که انها طرح خرید باغ را دا‌دند پدرم فرمودند که ما هیچ وقت ملک را چون حکم ناموس دارد نمی فروشیم تنها قانع شدند در همین هنگام فردی بد ماه منافع و سیاه دل به برادر بز رگمان میگویدکه پدرت همراه فلان برادرت رفته اند باغ را بفروشند از جای که برادرم شاگرد بوده وتحصیلاتی هم نداشته اداب معاشرت را نمی دانست تشریف اوردند به باغ پدرم او را معرفی کرد که فرزند ارشد من است اما متأسفانه از جای که این چیز ها حالیش نبود با فاسله از ما و مهمان ها روز سنگی نشست و بدون مقدمه و احوال پرسی الت مراجعت مهمانان ره جویا شد یکی از انان بسیار مودبانه گفتند که امده ایم باغی از حاجی بخریم و اردو گاهی دانش اموزی بنا کنیم اوگفت که حاجی باغی ندارد باغ مال ماست و ما هم نمی فروشیم یکی از انان که استاد این کاربود این سوال را مطرح کرد حاجی بعد از اظهار بی ادبی فرزند ارشدش،اشفته و عنوان کرد من چطور اختیار ملکم را ندارم حالا ما اینجوریست مجانی میدهم تا ببینم که چه کسی مرا برای ملک خودم بی اختیار میداند طرف هم از خدا خواسته قلم کاغذ گذاشتن جلوی پدرم و این شروع کرد به نوشتن چهار بار من کاغذ قلم را با خاهش و التماسش از دست پدرم گرفتم و تنها دو باره بی ادبی پسرش را پیش کشیده و خلاصه این که فهمیدم که پدرم مصمم است به این ملک را. مجانیم که شده است بدهد من هم ما امید که نمی توانم جلیش. را بگیرم گفتم بجایش به ما زمین بدهی قرار شد دو هزار متر زمین که مکانش هم مشخص شد و مقدار ما چیزی پول به ما بدهند ما دل خوش به جواب مردم را داریم که بگویم نفروخته این با زمین معامله کرده ایم تا دوروز پیش دیدم که در زمین های که سپاه به ما داده در حال ساخت و ساز اند جویا شدیم با اجازی چه کسی دارید ساخت و ساز میکنید اسم یکی را اوردند مدعی شد از سپاه خریده ایم ما هم مراجعه کردیم به سپاه سپاه مدعی شد که هرگز زمینی به شما نداده ایم و پول تان را به فلان شخص دادیم