همسر خواهرم مدتی بود که با خواهرم بد برخورد می‌کرد و بخاطر دخالتهای خانواده اش خواهرم را اذیت می‌کرد از اول مشکل اعصاب و وسواس فکری داشت و دکتر قرص جنون براش تجویز کرده بود یه شب بعد از کلی دادو بیداد و دعوا خواهرم را نصفه شب از خونه بیرون کرد و بچه 20ماهه اش را که شیر خواره است از او گرفت ،خواهرم به خانه پدرم آمد و 3روز از همسرش هیچ خبری نشد و خواهرم نگران بچه اش بود به همسرش پیام داد بچه رو بیار اما جواب نداد4روز گذشت و یه شب که من و همسرم به خانه پدرم آمدیم شاهد حال بد و غش کردن خواهرم شدیم که نگران بچه اش بود خواهرم گفت لطفا بیاید به اتفاق هم بریم خانه مان تا بچه رو از همسرم بگیریم چون صلاحیت نگه داری کودک شیر خواره را ندارد و بچه در خطر است و چون من تنهایی میترسم برم و همسرم بلایی سرم بیاره باهم بریم ،من و همسرم و خواهرم و برادرم و پدر پیرم باهم رفتیم سمت خانه شان تا شاید آشتی کنن وهمسرش بچه رو به مادرش بده اما خانه نبود و خواهرم هم گفت مطمئنا رفته خانه پدر مادرش مونده که من اومدم خونه دستم به بچه نرسه و ما هم مجبور شدیم به خاطر حال بد خواهرم به سمت خانه پدر شوهر خواهرم حرکت کنیم ،وقتی رسیدیم دم در خواهرم به پدر شوهرش زنگ زد و گفت لطفا بچه ام را بیارید دم در نوزاد شیر خواره باید کنار مادرش باشد اما پدر شوهرش با دادوبیداد گفت من بچه بهت نمیدم برو با مامور بیا ما هم همون موقع زنگ زدیم به 110 در همون حین همسر خواهرم اومد جلو در و با پدرم و برادرم و همسر من صحبت کردن همسر من گفت لطفا اینکارونکن مادر بچه ناراحته و خیلی حالش بده بچه رو بده ما بریم پدرم هم گفت زشته اینکارا و… اما همسر خواهرم گفت من بچه بهتون نمیدم در همین مابین پدرشوهر خواهرم هم اومد جلو در وتا در آپارتمان باز شدخواهرم دوید داخل آپارتمان تا بچه را بیاورد خواهرم تو راه پله ها بود که همسرش سریعا دنبالش دوید تا بگیرتش نره بالا همسر من هم نگهش داشت تا نره دنبال خواهرم و دعوا پیش نیاد که یهو همسر خواهرم زد دماغ همسرم رو شکوند و تمام صورت و لباسش خونی شد و پدرشوهر خواهرم هم رفت سمت همسرم که کتک کاری کنه ولی همسرم رفت اونور که دعوا نکنه دوباره همسر خواهرم بهش حمله کرد و کتک کاریشون شد در اون مابین خواهرم هم با بچه اومد پایین و به کوچه فرار کرد تا بچه رو ازش نگیرن که یهو همسر خواهر دامادمون هم اومد پایین و پدر من که 80سالشه ازطرف چپ و پدر شوهر خواهرم رو از طرف راست زد کنار تا بره سمت همسرم وکتکش بزنه و پدرم خورد زمین و پدر شوهر خواهرم هم همون موقع افتاد رو زمین و دیگه بلند نشد اما من پدرم رو بلند کردم ولی پدر شوهرم خواهرم سکته کرد و دیگه بلند نشو و بعد چند دقیقه برادرم دید نفس نمیکشه زنگ زد به اورژانس همون لحظه پلیس 110رسید و اولین نفر همسر من رو سوار ماشین کردند چون دماغش خونی بود و خواهر دامادمون داد میزد پدرم رو این اقا کشت و کلی دروغ دیگه ،ما هم گفتیم که همسر خواهرم دماغش رو شکونده اونم سوار ماشین کردن همه با هم رفتیم اگاهی و خواهر شوهر خواهرم ‌مادرش و دامادشون هم پدرشون رو با ماشین خودشون بردن بیمارستان …وقتی رسیدیم اگاهی چنددقیقه بعد از بیمارستان خبر دادن که بعد از چند بار احیا بر اثر سکته پدرش فوت کرده همسر خواهرم هم همسر من رو متهم کرد وگفت همسر من پدرش رو از عمد هول داده و پدرش فوت کرده همشون خانوادگی گفتن همسر من پدرشون رو کشته و همسرم هم الان یک ماهه در قرار بازداشته و جواب پزشکی قانونی هم هنوز نیومده وکالبدشکافی هم شده لطفا توضیح بدید چطور میشه بی گناهی همسرم رو ثابت کرد و پرونده به چه شکل پیش خواهد رفت چون وکیل هم داریم اما انگار 3نفر اومدن شهادت دادن تو اگاهی که همسر من دعوا درست کرده و پدرشون رو کتک زده اما پدرشون خودش سکته کرد و ما تازه فهمیدیم از قبل مشکل نارسایی قلبی هم داشته ‌انگار چندسال پیش عمل قلب انجام داده بود ولی ما نمیدونستیم آیا تهمت قتل زدن به یه نفر آنقدر آسون است؟ و باعث مجازاتی میشود؟وجواب پزشکی قانونی چرا نیومده هنوز؟