سلام وقتتون بخیر ممنون از سایت خوبتون بنده الان چهار ماه میشه که نامزد کردم نامزدم آدم خوب و آرومیه و قبلاً یکبار ازدواج کردن یک سال و نیم نامزد بودن دو سال و نیم هم باهم زندگی کردن ولی خانمش طلاق گرفتن لطفااا کمکم کنید من ازدواجم زوری بوده واقعااا مجبور به ازدواج شدم بخاطر ترس از خانواده و فامیلا ایشون مشکلی ندارن ولی چون ازدواجم زوری بوده حسی بهشون ندارم و اصلا محبت کردن و صحبت کردن با منی که خیلی احساسی هستم رو بلد نیستن با اینکه یکبار ازدواج کردن هنوز آداب معاشرت و درست رفتار کردن و صحبت با دیگران چه من چه بقیه رو بلد نیست ولی فحش و ناسزا نمیگن انگار نقش درخت تو زندگی من بیشتره تا ایشون درست تصمیم نمیگیرن من از آینده میترسم واقعا من اصلا نمیتونم باهاش زندگی کنم واقعاااا دیگه از زندگی ناامید شدم من خودم پدرم رو سن کم از دست داده‌ام و محبت پدر ندیدم واقعا بنظرم خواسته زیادی نیس که همسرم مطابق میلم باشه بنظرم الان تموم کنیم بهتره تا من بعداً افسرده شم یا کارمون به جاهای بد کشیده بشه خانواداش راضی به طلاق نیستن و کسی ام پشت من نیست دلیل محکمه پسندی ام برا طلاق ندارم چند بار دعوامون شده که بعله من متاسفانه شروع کردم ولی پدرش که پولدار هستن و میگن باید زندگی کنی پسرمون چشه و اینا و گفتن ما میکشیمت ولی به خاطر آبرو طلاقت نمیدیم مهریتو تا آخر می‌دیدیم ولی نگهت میداریم تو پول خفت میکنیم ولی باید بمونی لطفا بگید من چکار کنم که با یه راهی بتونم جدا شم چون واقعا من نمیتونم بعداً بیوه بودن و مطلقه بودن و بعد اینکه واقعا زن شدم تحمل کنم حتی دو بارم تو این مدت خودکشی کردم که متاسفانه نجاتم دادند... باهر روشی که میشه میگم ولی راضی به طلاق نیستن فقط به خاطر آبرو شون و اینکه قبلا جدا شدن لطفا یه راهی جلو پای من بذارید دیگه نمیتونم واقعا نمی‌دونم اصن باید به کی بگم چیکار کنم..