چند روز پیش با زنم بحثمان شد بدلیل اینکه با دلیل بهش فهماندم که وقتی من سر کارم اون رفته بیرون و به دروغ گفته خونه مامانم هستم یا مادرش به دروغ میگه اینجاست و خوابیده اما من سر زده رفتم در خونه شون دیدم از بیرون اومده وقتی اینها را بیان کردم و دلیل را خواستم یکدفعه زد زیر فریاد و گفت روانی تو دیوانه ای میخواهی منا خفه کنی من زدم بیرون از خانه تو پله ها بودم که گفت خفه ام کردی بعداز رفتن من زنگ زد 110 وهمین چیزهارا بیان کرده من برگشتم دیدم خانه یکم بهم ریخته وبچه را با خودش بدون اجازه برده خونه مامانش وقتی زنگ میزنم به دختر 8 ساله ام گفت میخواستی مامان را خفه کنی و جایش مانده روی گلویش من تعجب کردم. از بس بهش گفته اند بابات مقصره و من رابه یک جانی و دزد تشبیه کردند ، با من بد صحبت می‌کنه و میگم میام دنبالت بریم بیرون یا ببینمت میگه نه من از دستت ناراحتم نیا دنبالم تو مامان را میخواستی خفه کنی و من ازت بدم میاد و میخواهی من را بدزدی .چیکار کنم به زور برم دنبالش گریه می‌کنه و اذیت میشه منم از دوریش دارم میمیرم چیکار کنم. آخه میترسم از شغل پدرش که نظامی است و اشناهاشون که تو کلانتری است سوۀ استفاده کنه من فقط رفتم شکایت کردم بدون اجازه خود و فرزندم رفتن خونه باباش البته بابا مامانش اومدن بردنش