من الان نزدیک 6 ماهه عقد کردم همسرم تک فرزنده وقبلا هم یه بار عقد کرده وبعداز 3 سال جدا شده وهنوز عده اش تمام نشده بخواستگاری من اومده وبعد از1 ماه عقد کردیم مهریه من 14 سکه ویه سفر حج الان نزدیک 3 ماهه اختلاف داریم من تو این چند ماه حق نداشتم ب خونه مادرم یا اقوام نزدیکم برم وزمانی ک عقد کردیم منو ب خونشون برد وبدون اجازه حق نداشتم هیچ جا برم دست بزن داشت شکاک بود تعادل رفتاری نداشت آزارم میداد رفتارهای غیر اخلاقی داشت ک نمیتونم ب زبون بیارم وقتی با مادرم برای خرید جهیزیه رفتم گفت حق ندارم حتی ناهار خونشون بمونم باید برگردم پیشش منم مادرم مخالفت کرد نزاشت برگردم اگه برمیگشتم نمیزاشت دیگه خانوادمو ببینم الان نزدیک 1 ماهه ک کارو ب دادگاه کشونده وعدم تمکین زده ومنو تهدید میکنه ک طلاقت نمیدم پول ندارم مهرتم بدم اگه طلاق میخوای باید طلایی ک برات خریدم ومهرتو وخسارتمو بهم بدی منظورش اینکه پولی ک برای جشن عقد خرج کرده رو بده تا طلاقت بدم وگرنه طلاق نمیدم میرم ازداوج مجدد میکنم تو هم تو خونه مادرت بمون تا موهات مث دندونات سفید شه پدرشم منو تهدید میکنه ک اگه طلا رو ندی منم یه موتوری رو میفرستم روصورتت اسید بپاشه الانم 3 بار بخاطر ونفقه دادگاه من‌وخواست ک نرفتم 4 تا مغازه داره همه بنام مادرشه پدرشم یه جانباز 40 درصد ک از کارت جانبازیش سواستفاده میکنه میره زن صیغه میکنه و مالشونو بالا میکشه وقتی کارش ب دادگاه میکشه خودشو میزنه ب مریضی و پروندهای شیمیایشو میگیره دستش وبا یه قرآن میره دادگاه میگه من برای این کشور زحمت کشیدم حق جانباز این نیست وبا این حرفا قاضی رو فریب میده اینارو خود پدر میگفت ک من همجا آشنا دارم نمیزارم کسی منو شکست بده پسرمم مث خودمه الان من چ کار کنم من دیگه نمیتونم با این شخص زندگی کنم قبل عقد 4 بار خواستگاری کرد من قبول نمیکردم خیلی گریه میکرد و ب من میگفت من یه بار شکست خوردم آیا حق زندگی دوباره ندارم وقسم میخورد ک مشکل از اون دختر بود ومیگفت من خوشبختت میکنم با این حرفا گولم زد وقتی با نامزد قبلیش حرف زدم چند وقت پیش تلفنی بهم گفت منو میزد آزارم میداد شب تو گوشم آب میریخت نمیزاشت بخوابم دقیقا این کارو با منم میکرد من ب دکترم گفتم گفت مواد یا قرص چیزی مصرف میکنه چون ک کاراش غیر عادیه تا صبح حرف میز. نمیزاشت بخوابم من وقتی میخواستم بخوابم موهامو میکشید بعداز دعوا ب پا میافتاد گریه میکرد من سعی کردم با این حال زندگی کنم گفتم شاید الان اینجوریه تو دوران عقد بعد خوب میشه دیدم نه بدتر هم میشه تصمیم ب جدایی گرفتم الان برای کار مهریه باید برم ثبت ولی میدونم چیزی بنامش نیس رفتنم الکیه ..موندم با این جانور چ کار کنم الانم دانشجو هستم انقد فکرم درگیره