سلام خانم 36 ساله 39 هفته بارداری بودم هماتون پشت جنین داشتم وبادردشدید وارد بیمارستان شدم از همان اول ورود پرسنل بیمارستان با بد رفتاری حرف های زشت بد من بادرود زایمان وارد شدم منو بردن تو اتاق معمولی تا بخوابم در صورتی که بچه من داشت به دنیا می‌آمد نمی‌توانستم تحمل کنم درد شدیدی داشتم از یک طرف همایون فشار می‌آورد از طرفی بی اختیاری ادرار گرفته بودم نمی‌توانستم دراز بکشم چون درد داشتم نمی‌دانم واقعا درک کردن درد دارم برای ما انسانها فهمیدنش سخته اگر بفهمند شاید این جنایت رانکنندانقدر درد داشتم آنقدر دادزدم هیچ کس به دادم نرسید بعداز سه ساعت درد و عذاب هفت نفر نمیدانم دکتر بودن یا جلاد ریختن سرم من دست وپاهام گرفتن یه دفعه دیدم یکی دستش انداخت داخل رحم من بچه رو به زور کشید بیرون همان لحظه بند ناف بچه پاره شد بچه ام زنده بود بعد بچه مو بردن اتاق احیا من فکرکردم زنده هست بعد از چهل دقیقه احیا کردن بچه فوت کرده آیا این باور کردنی است که تو چهل دقیقه احیا کنی بچه زنده نماند بعد یکی آمد بالاسری گفت میدونی بچه ات مرده به دنیا آمده هرکس یه چیزی میگه پرونده ای که نوشته شده همه چیز رو بر علیه من نوشته اند خوب شد که از جاهای مهم پرونده بیمارستان عکس گرفتم حرفها شون در پرونده فرق میکنه یه جا نوشته پرونده ندارد جواب آزمایش ندارد نداشتن همراه که اینها همه دوروغ من دختر 8ساله ام با پدرش بیرون اتاق که داد میزدم صدامو می‌شنیدند به جای اتاق زایمان من رادر اتاق آماده شدن برای بارداری زایمانم کردنند که بچه ام فوت شد آیا این انسانیت است به من گفتن جواب آزمایش امفیتامینت مثبت است من نمی‌دانم آمفتامین مثبت است یعنی چی من قرص زد افسردگی مصرف میکردم وتا 6ماهگی نمی‌دانستم باردار هستم چون مثل خانم های دیگه عادت ماهانه می‌شود اگر می‌دانستم باردارم قرص های افسردگی را مصرف نمیکردم