مشاوره حقوقی رایگان - آزار جنسی در کودکی
سلام خسته نباشید..ببخشید من وقتی 6 یا 5 سالم بود خونه مادربزرگم میرفتیم همش و خب الان هم میریم ،بعد فامیل های ما هم میان، وقتی ک 5 سالم بود مامانم می خواست بره بیرون و پسر خالم ک 16 سالش بود رو گذاشت پیش من تا مراقبم باشه،وقتی تنها شدیم اون گفت بیا بریم بازی کنیم بعد من رو برد تو انباری مادربزرگم و شلوارشو آورد پایین و دستم رو به زور روی آلتش میزاشت،منم بچه بودم ترسیده بودم و خیلی خجالت میکشیدم و سعی میکردم دور شم ازش ولی اون دستمو گرفته بود و همین طور میگف باید دستمو رو آلتش بزارم،اینکار رو دوبار باهام به زور کرد و مجبورم میکرد به آلتش دست بزنم حتی برای بار سوم هم نزدیک بود اینکار رو تو خونه خودمون انجام بده ولی شانس آوردم دختر خالم بود و رفتم تو بغل دختر خالم تا پسر خالم کاری باهام نداشته باشه ..انقدر ترسیده بودم که حتی دستشویی میترسیدم برم..حدود 12 سال میگذره من الان 17 سالمه،کنکور دارم و تازه دهم بودم یهو یادم اومد دوباره این خاطره و تازه فهمیدم چی کار کرده..لطفا بگین چی کار کنم خواهش میکنم..همش حس گناه و آلودگی و افسردگی دارم..همش صحبت پسر خالم تو خونمون هست و هر هفته خانوادشو و خودشو میبینم یا حتی جدیدا وقتی تو خونه هم راه میرم و مامانمو میبینم یاد خالم میفتم و یه جوری میشم..خانوادم نمیدونن..میشه لطفا کمک کنین بگین چطور بتونم شکایت کنم؟آیا آزار جنسی محسوب میشه؟از لحاظ جسمی آسیب ندیدم ولی از لحاظ روحی حالم خیلی بده..
پاسخ ها:
با سلام سوال تکراری است. شکایت نتیجه ای نخواهد داشت و بدتر شما پیش فامیل بی آبرو می شوید و فکر میکنند که چه بلایی سر شما آورده و این داستان که شما تعریف کرده اید به شیطنت بچه گانه بوده که پیگری هیچ فایده ای ندارد و شما گناهی مرتکب نشده اید و هیچ خطایی نیز نکرده اید. بهتر است با مادرتون در میان بگذارید
☆
☆
☆
☆
☆
20:31:48
1400/10/3
بله شکایت منید
☆
☆
☆
☆
☆
21:09:25
1400/10/3
سلام نیاز به بررسی جزئیات موضوع است
☆
☆
☆
☆
☆
21:09:36
1400/10/3
تماس بگیرید
☆
☆
☆
☆
☆
21:10:03
1400/10/3
سوالات مرتبط
آزار جنسی در کودکی
سلام و درود
بنده پسری 43 ساله هستم. در دوران کودکی از 10-11 سالگی تا 15-16 سالگی به دلایل خاص مثل عمل جراحی پا و ... عموی بنده از شهرستان به تهران اومد و بعد از عمل جراحی به خاطر شرایط پاش مجبور بود ت...
نفرت و کینه
باسلام سال70من10سالم بودو مثل جوان‌های این دوره هوشیار نبودن پدرم کویت می‌رفت و مادرم ازپسرخالم خواست که بیا خونه ما تو ریاضی باهام کارکن اونم میومد مادرم هم یه چای می اورد و می رفت قالی با...
