سلام.نمیدونم چطوری توضیح بدم انقدر حال روحیم داغونه که روی فن بیانم هم تاثیرگذاشته اماناامیدازرحمت خدانیستم قضیم خیلی پیچیده وبغرنج شده اونم مقصرش خودم بودم حدوداده یازده سال پیش چندماهی باپسری دوست بودم این آقاقصدش ازدواج بودوبرام انگشترم گرفته بوداما دیدم اخلاقش به من نمیخوره باهزارتاترفندتونستم ازدستش خلاص شم چون یاالتماسم میکردباهاش بمونم یاتهدیدوکارهای بچگانه زیادداشت من نتونسته بودم فراموشش کنم چون اولین کسی بودکه به طور جدی باهاش بودم و معاشقه داشتم که خودم در اوج جوانی حماقت و بچگی کردم و به ایشون پیام دادم و ایشون ازدواج کرده بود و اول تبریک گفتم و بعدنتونستم جلوی احساسات احمقانم رو بگیرم و ایشون هم که دید اینجوریم شروع کرد به سوء استفاده که اگه میخوام باهام بمونه بایدباهاش باشم وتو چت باهاش باشم و..... یک بارم قرارگذاشتیم که فهمیدحال روحیم خوب نیست وآمادگی ندارم هیچ اتفاقی بینمون نیفتاد و من یادم هست همون موقع ها دیگر به خودم اومدموتوبه کردم ازته دلم وبااین قضیه کناراومدم وگفتم نمیخوام باهاش باشم که حدودا یک سال بعد آه و ناله هاوقربون صدقه هاوالتماس های این آقاشروع شدوتادیدامتناع میکنم شروع به تهدیدکردکه ازت چت دارم وفیلم که توماشینم بودی و...به خواهرتو شوهر خواهرت تو اینستا میفرستم به مادرت میفرستموآبروت رو میبرم و..... متاسفانه پیامهاش روپاک کردم به خدا خیلی سعی کردم ازشرش خودم روحفظ کنم نمیگم مقصرنبودم گردنم ازموباریکترمقصرمن بودم امابه عنوان یه دخترکه احساسات بیشتری داره بااین قضیه واقعاکناراومدم حرفهاش روبشنوین انگارکه ازتوی جوب دراومده خودم روسرزنش وملامت میکنم برگشتم سمت کسی که تفش کرده بودم وچیزی که دورانداخته بودم دوباره خوردمش وخودم روخردکردم بعداون قضیه خیلی سرسنگین بودم ماه ها بلاک بودو جوابش رونمیدادم التماسش کردم گفتم بس کنه ام ااون هی رفت اومدکرم ریخت تهدیدکردالتماس کردقسموآیه که اگه یکباربرای همیشه باهاش باشم و ارضاش کنم تموم میکنه و ولم میکنه ومزاحمتی درست نمیکنه همش میگفت تو به من بدهکاری وولم کردی ومن فکرم مونده پیشت وفلان جات حق منه و.......وازاین جور چرت و پرتا که منجربه این شدکه خام بشم درصورتی که یک چشمم اشک بودویک چشمم خون ورابطمون بالاخره منجربه رابطه جنسی دهانی شد و حالابعدازمدتهاکه خودش گفته بوددیگه مزاحمم نمیش وحلالش کنم وخداحافظی کرده بوددوباره برگشته حتی یادمه برای اینکه ولم کنه احساساتش روتحریک کردم و گولش زدم گفتم بهم تجاوزشده چندسال پیش گفتم ام اس دارم ومریضم وبی اختیاری ددارموووووو....جواب داده بود امافقط وفقط چندماه تونست دووم بیاره گفته بودببخشمش ودیگه هرگزبهم پیام نمیده پیم نمیگرده ودوباره باتهدیدمجبورم کردازبلاکی درش بیارم وبه شدت مطمئنه ازم فیلم داره ومیگه برای مادرم میفرسته انقدغم و غصه مادرم برام مهم بودانقدبزام مهم بودکه پیشش خراب نشم دوباره میخواستم تن بدم قضیم خیلی بغرنجه همش شبوروزآه میکشم همه ی پیامکهاش روهم پاک کردم خداشاهده هزارباربلاکش کردموهزاربارباتهدیدباعث شدازبلاکی درش بیارم ترس ازآبرو آدمهاروضعیف میکنه وگاهی فلج میکنه وباعث میشه تصمیماتی ازروی حماقت بگیرن من روضعیف وبی کس گیرآورده ففط وفقط وفقط هوسش براش مهمه واینکه هرجوری هست تخلیه شه وهمه ی چیزهایی که به ضررش روپاک کرده وبه منفعش هست رونگه داشته من ته دلم راضی نبودمونیستم وذاتم این نیست فقط خودخوری میکنم شماره هاش روتوگوشی مادرم گذاشتم توبلک لیست ودیدم که چندباربه مادرم زنگ زده والان میگه باشماره ی دیگه میفرسته فیلمهاوچتهام رو این هفته قرارداشتیم ومیگفت بیافیلمتوپاک کن بخداهزارتافکربه سرم زداینکه خودم روبکشم اینکه اون روبکشم و....امادلم میخوادبه سلامت وقوی ازاین بحران لعنتی عبورکنم دلم میخوادقوی باشمویاعلی بگم وبلندشم انقدتوخودم ریختم مریض شدم الانم خطموخاموش کردم میگه همه چیومیفرسته به مادرم متاسفانه تمام جزئیات زندگیم رومیدونه نمیدونم چیکارکنم مقصرم میدونم روم نمیشه پیش کسی دردم رومطرح کنم دوست دارم ازاین بحرانی که تقریباپرپرم کرده عبورکنم اماحمایت میخوام بخداوقتی نیست آرامش دارم وخوشحالم دلم پرازغصست من چه کنم؟