با سلام و خسته نباشید. اینجانب به همراه خانواده ام (زن و سه فرزندم) در خانه پدری ام زندگی میکنم که به جز من و خانواده ام یک برادر خوانده به همراه زن وبچه هاش هم در همین خانه زندگی می‌کنند و به جز من واین برادر خوانده یک خواهر کوچکتر از خودم داشتم که از پدر ومادر خودم میباشد که مدتی پیش (تقریبا 3سال )پیش رفت وخودش رو تغییر جنسیت داد به بهانه اینکه من مریضم وبیماری ترنسی هستم وبعد از عمل رفت واز نرماشیر یک زن بیوه رو که دوتا بچه ام از شوهر قبلیش داشت رو آورد که این زن منه ومن باهاش ازدواج کردم واز همان روز اولی که این زنه پا به خانه مان گذاشت شروع به دعوا ودرگیری وفحاشی با من وهمسرم کردن بخاطر پولا وخانه پدرم،واینکه اون موقع مادرم هنوز در قید حیات بود و وقتی این رفتار رو ازشون مشاهده کرد متاسفانه سکته مغزی کرد وفوت کرد بعد از فوت مادرم، پدرم که چند سالی میشد به بیماری پارکینسون ودیابت شدید دچار میباشد‌ متاسفانه مریضی اش بدتر شدوحتی یک سکته هم کرد وهمچنین اینکه پدر بازنشسته ارتش میباشد وحقوق بگیر،وبه مدت یکسال همین برادرجدیدم (خواهر سابقم)کارت حقوقیش رو برداشته بود به بهانه اینکه من از پدر نگهداری میکنم ومنم بخاطر شرایط پدرم که مریض وزمینگیر شده بنا به توصیه بزرگترهای فامیل (برادر بزرگ وعموم)ناچار به سکوت شدم، ولی برادرم در حقیقت متاسفانه اصلا از پیرمرد خوب نگهداری نمیکردومن هم از این موضوع رنج می‌بردم ولی بخاطر اینکه دعوا ودرگیری پیش نیاد مجبور به سکوت تا اینکه یک شب صبرم تموم شد و بهش تذکر دادم تو که مسولیت پدر رو قبول کردی وکارت حقوقیش رو برداشتی حداقل ازش خوب مواظبت کن و ولش نکن که الان اون احتیاج به خدمت داره وفردا که از دنیا بره حسرتش رو میخوری ، من با تو هیچ بحث ودعوایی نداشته وندارم واون در جواب بمن گفت من که تنها بچه اش نیستم وخسته شده ام شما هم بچه اش هستین چرا شما نگهداریش نمیکنین و من که نمی‌توانم آینده ام رو بخاطر نگهداری از پدر خراب کنم منم کار وزندگی دارم و بمن پیشنهاد داد که نصف حقوق پدر رو من بگیرم ودر عوض 15روز از ماه رو من وخانواده ام مسولیت نگهداری از پدر رو قبول کنیم وچون که در قبالش احساس مسولیت میکردم که پدرم هست و وظیفه دارم که ازش مواظبت کنم قبول کردم چرا که پدرم میباشد وبرام زحمت زیادی رو کشیده،ولی غافل از این موضوع بودم که این زنه وبرادرم بخاطر همین پول (نصف حقوق )دشمن من وخانواده ام می‌شوند البته قرار براین بوده که ما در 15روزی که پدر با اوناست ما در کار اونا دخالت نکنیم وهمچنین آنها در 15روزی که با ماست خودشان را دخالت ندهند بخاطر جلوگیری از درگیری ودعوا والبته اینکه ما در نوبت آنها هیچ دخالتی نمی دادیم ولی آنها از همان روز اول شروع به دخالت و درگیری وریس بازی در نوبت ما می‌کردند که مطرح کردنش در این مطلب نمیگنجد تا اینکه در حدود 5ماه پیش دوباره با ما دعوای شدیدی کردند وشروع به فحاشی و تهدید لفظی وزبانی کردند وبعدش همین برادرم به بهانه اینکه اسم ناموسش رو گرفتم در یک پیام کوتاه که به تلفنم همراه ام فرستاده بنده رو تهدید به قتل ومرگ کرده که من میخواستم همونموقع ازش شکایت کنم که با وساطت برادر وعموم منصرف شدم وقرار بر این شد که از اون تاریخ به بعد هیچ کار وصبحتی با هم نداشته باشیم وطبق روال قبل پدر رو نگهداری کنیم وحالا مدتی است که همین برادر و زنش دنبال فروش خانه پدرم هستند ولی پدرم خودش راضی به فروش ملکش نمی‌باشد و الان که پدرم راضی به فروش خانه اش نمی‌باشد اینا بخاطر هر مسله کوچک وپیش وپا افتاده ایی با من وخانواده ام درگیر می‌شوند تا پدر بیچاره ام را وادار به فروش خانه کنند حتی تا جایی که پای باجناق برادرم هم به این مسله باز شده واو هم تا حالا اینجانب را دو دفعه تهدیدلفظی به مرگ وقتل کرده است تا جایی که اکنون من وخانواده ام از دست تهدیدها وومزاحمت های برادرم ودار ودسته اش خسته وذله شده ایم که دیگر اینجا در این خانه احساس امنیت نمی‌کنیم،لازم به ذکر است که من در کنار همین خانه یمان یک مغازه مواد غذایی دارم که مدت 15سال هست در آن مشغول به کارم تا اینکه اردبیهشت ماه امسال زدند شیشه های در ویخچال مغازه ام رو شکستن ومن که هیچ دشمنی ومشکلی در این مدت با کسی نداشته وندارم حدس می‌زنم از زیر سر همین برادر ودار ودسته اش باشد البته در همون شب حادثه شکایت کردم ولی چون دوربین مدار بسته نداشتم نتوانستم ثابت کنم که کار چه کسی بوده فقط به همون صورت جلسه که 110نوشت اکتفا کردم واکنون با رفتارای این برادر و دار ودسته اش حدس می‌زنم کار همینا باشه، اکنون از تمامی دوستان در خصوص این قضیه درخواست راهنمایی دارم که چه باید بکنم با تشکر وسپاس