با سلام خدمت شما بنده مردی 30ساله هستم که حدود 8الی9سال هست که ازدواج کردم با دختری که خانواده ام راضی نبودند و در دوران نامزدیمان که خیلی هم کوتاه بود بدلیل رفتار و کردار مشکوک از نامزدم متوجه شدم که اون یه سیم‌کارت دیگه هم داره موقعی که به درخواست من روشن کردیم و پیامک از شماره ناشناس اومد من شکم بیشتر شد و خواستم که کنار بکشم ولی با وساطت پدرش و خواهرانش و برادرش منو منصرف کردن و اولین مدت به درخواست خود دختر و اسرارش یه دو سه بار هم رابطه‌ی جنسی فقط مقعدی داشتیم که یه شب زنگ زد گفت که امروز عصر که باهم بودیم و برگشتیم خونه من متوجه شدم که مقداری خون در حین رابطه با تو از واژنم اومده و 99درصد بکارتم رو از دست دادم و شروع کرد به گریه و زاری و نقش بازی کردن منم با توجه به اینکه هیچ اطلاعی از چگونگی پرده بکارت و تشخیص پارگی آن نداشتم از ترس آبرو و حیثیت طرفین چون هر دو طرف از یک روستا بوده و هستیم به ناچار پذیرفتم و باور کردم و بعدشم مشکلات دیگه ای هم بوجود اومد مابین خونواده هامون مثل تعیین تعداد سکه های مهریه و تهیه جهیزیه اعم از وسایل برقی بزرگ و کوچک تا لوازم آشپزخانه و همه چیز که همه این مواردها رو من بخاطر کار نکرده ای که تصور می کردم کردم کوتاه میومدم و از طرفی دیگر هم خانوادم رو مجبور به کوتاه اومدن میکردم که اصلاً حس خوبی نداشت به هر نحوی که بود ما جهیزیه عروسی و طلا و... رو همه چیزو خودمون گرفتیم (خانواده داماد) بعدشم باز با مخالفت برادرش مواجه شدیم اونم فقط اسرار به تسریع کار داشت بخاطر این که نامزد از خدا بی خبر ما گفته بود که تو بکارت منو از بین بردی و اگه هم این ازدواج سر نگیره من باید خودکشی کنم هر چند که خودکشی هم نکنم برادرهایم مرا خواهند کشت بخاطر همینم که نخوام پیش خدای خود شرمنده شوم من هم پی همه چیزو بخودم زدم و گفتم نمیزارم که هیچ اتفاقی واست بیوفته بخاطر همینم به ناچار مراسم عقد و حنابندان و عروسی رو همه چیزو تو یه بعدظهر خلاصه کردیم رفت بعد ازدواج هم انگار نه انگار که این اهل بیت اصلا دختری داشتن و شوهر دادن الان سوال یا بهتر بگم مشکل من این هست که بعد از 8_9سال ازدواج و دو تا فرزند تحت شرایطی خانمم اقرار و اعتراف کرد که از بین رفتن بکارتش تقصیر وکار من نبوده و پسر عمه اش در حدود 10سال قبل‌تر از نامزدی ما به زور مورد تجاوزش قرار گرفته و از ترس آبرو ریزیش نتوانسته به هیچکسی چیزی بگه و بعد اونهم با اون یکی پسر عمه اش و بعد اون باز با یه پسر دایی و پسر اون یکی عمه اش هم عمل نزدیکی از جلو انجام داده به دفعات زیاد و به غیر از این 7_8نفر با 3نفر دیگه هم از روستاهای همجوار دوست بوده که دوستی شون بیش از چندین سال طول کشیده بوده و الان هم ادعای پشیمانی می‌کنه و این حرفا خواهشمندم شما رو به کسی که می‌پرستید راهنماییم کنید ضمنا من ازاین جریان‌هایی که واسمون پیش اومده به خانوادشون گفتم ولی گویا اونها هم بی اطلاع نبودن ولی از خجالت و پشیمانی نتونستم به خانواده خودم یا هر کس دیگه ای چیزی بگم ! حالا هم دیگه حلقه اعتمادی بین ما نمونده که بخواد از بین بره یا نره و خیلی از شب‌ها تا صبح بیدار میشینم و تو تنهایی خودم به خوبیهایی که من واسه اون کردم فکر می کنم و به طرز جواب خوبی دادن اون نگاه میکنم میبینم که الکی نزدیک 10سال هست که بالای سر قبری گریه می کردم که داخلش خالی بوده و کسی هم توش نیست! خواهشمندم تا خون این حرومزاده رو انداختم گردنم یکی منو راهنمایی کنه که چه کاری باید بکنم در قبال زن و پسر 8سالم و دختر 3 ساله ام ؟؟؟؟ تقاضای راهکار دارم لطفاً ؟؟؟؟