سلام. من حدود 3 ماه پیش خانمم رو بردم اهواز برای دکتر به اصرار خودش و خواهرش. برگشتم به خاطر اشتباه خودشون بدون تشخیص پزشک، طب سنتی انجام داد که باعث شد خون خانم لخته بشه و به مدت 1ماه آی سی یو بستری بشه. در این مدت من کمی دستم خالی بود خانم بدون اجازه طلایی که دستش بود به خواهرش داده و فروخته طلای که دست خانم بود سرمایه کار من بود و من خبر نداشتم که خانم داد بفروشن. من پول لازم داشتم گفتم طلا رو آماده کنید دارم میام ببرم و پول لازم دارم برای کاری. خواهرش گفت باشه پیش من هستند بیا بیمارستان ببر. من حرکت کردم رفتم اهواز بیمارستان گوشی خواهرخانم زنگ خورد و خاموش شد. یک ساعت همون جا بودم. زنگ زدم باز جواب داد برادر خانمم بود گفت چی میخوای گفتم گوشی بده به خواهرت گفت چیکارش داری گفتم خودش میدونه آمدم طلا ها رو ببرم. گفت دست من هست نمیدمشون. باهاش بحثم شد خودش مامور نیروی انتظامی هست اومد بیرون با هم دعوا کردیم. از همین جا اختلاف شروع شد من فکر میکردم اون جدی طلا ها رو برده و نمیده. خانم خبر نداشت که من با برادرش درگیر شدم. تا دو روز آخر که میخواست مرخص بشه هزینه شده بود 10میلیون تومان که خودم پرداخت کردم و از بیمارستان مرخص شد. رفتم خونه پدرش نمیزاشتن بیام. با زور گفتم زنم میخوام ببرم. آمدیم در ماشین حرفمون شد که چرا برادرت طلاها را نداد که من ضرر کنم. تو کارم کتکش زدم تماش ساکت شدیم. رفتم پمپ بنزین از ماشین فرار کرد و گذاشت مردم بریزن سرم. هر چی گفتم بیا بریم نیومد. من ولش کردم آمدم اما گوشیش بهش دادم. زیر چشمش کبود شده بود آمدم خونه فرداش رفتم در خونه پدرش ده نفر ریختن سرم و زدنم. زنگ زدن کلانتری مامورا همکارش آمدن بردنم بازداشتم کردن. فردا صبح بردنم دادگاه پدرش شاکیم شده بود که من چند هفته هست تهدیدش میکنم و آمدم در خونش آتش بزنم. قاضی هم آشناشون بود فقط بهم گفت چرا رفتی درخونشون آتش بزنی چرا زنت زدی. انداختم زندان شبی که در خونشون رفتم کلید خونم و یک ماشین دیگر در جیبم بود با زور بردنش و انداختنم زندان. خانم و خواهرش و شوهرش همون وقت رفتن خونم و دار و ندارم بردن سند دو تا ماشین، سند خونه، پول نقد و رفتن. خانواده خودم هم خبر نداشتن. سرباز که میبردم زندان یواشکی شماره شوهر خواهرم بهش دادم حالا با سند آزد شدم. ماشینم همون شب توقیف شد پارکینگ بود. برای در آوردنش به سند نیاز داشتم. 7 میلیون خرج سند گرفتن کردم ماشین در آوردم. این خانوادش نمیزارن برگرده. چون من یک پسر 9 ساله دارم.11سال ازدواج کردیم. خودش بهشون احترام میزاره میگه نمیام چیکار کنم؟