سلام وقت بخیر ببخشید پدرم چند ماهی هست ک به رحمت خدا رفته. تو طول دوران مریضی ایشان بنده بخاطر وابستگی شدیدی که بهشون داشتم به همه به خاطر رعایت نکردن و مراقبت های کم و بیش به همه خرده میگرفتم که ظاهرا بد بوده و الان نزدیک به شش ماه هست که مادرم و خواهره کوچیکترم ک از این مادر هستیم در طبقه بالا. و من و زنم در طبقه پایین. در ضمن ملک دو طبقه است, ولی از روزی که پدرم فوت شد همگی بر علیه من شده اند و انتقام میخان بگیرن اب که مشترک هست رو چون نیاز به پمپ هست رو پمپ رو خاموش میکنن و زنم و رو بر علیه من تحریک میکنند. برو طلاق بگیر به زنم میگویند, و اینکه دوتا برادر بزرگتر و یک خواهر بزرگتر هم از زن اول پدرم هم دارم که برادر بزرگترم بعد از ده سال و اندی اومده علنا تو روم میگه اومدم سهمم و بگیرم و بدم به برادر خواهرام و به من میگه با من در نیافت. جالبتر اینکه پدرم به همه مثل مادرم تاکید کرده بود که این ملک برایه من و خواهر کوچکترم هست اونها همه به اندازه خودشان دارند, و حتی به چندین همسایه ها هم که مورد اعتمادش بودن گفته. حالا با این وضع من هر روز استرس دارم یعنی وارد زندگیم شده, رفتارهاه تحریک امیز منو خونه پدریم هفت هشت ماهه که راه نمیدن بی احترامی میکنند و طوری رفتار میکنند که من غریبه ام. منم سکوت کردم. برایه حقوق بازنشستگی پدرمم هم بدونه اینکه من بدونم از من مدارک نمیدونم از کجا اوردن و بردن برایه بیمه که حقوق بازنشستگی وصل بشه اصلا به من هیچی نمیگن و منم زیاد کاری ندارم تازه از افسردگی دراومدم. اما میترسم فردا منم بندازن بیرون.. چیکار کنم. با اینکه چنتا از همسایه ها هگ اومدن جدیدا میگم هک پدرم میخاسته ملک و انتقال بده به نامم چند دفعه گفته بود اما من از سر خجالت و حجب و حیا ممانعت میکردم. حالا میشه بگید و راهنماییم کنید ک با اینهمه شاهد و چیزهایی که گفتم و وصیت پدرم به مادر چکاری میتوانم بکنم