باسلام و عرض ادب و احترام من حدود 18سال پیش از طرف همسرم پیشنهاد ازدواج داشتم. خواسته های همسرم از من زیاد نبود و در کمال عشق و معنویات زندگی کردیم، شغل همسرم آرایشگر است و 5 سال پیش برایش جایی را اجاره کردم، چون به کارش علاقه دارد من نیز به خواسته های همسرم احترام گذاشتم، اما حدود 6 ماهه که درآمد او ضعیف شده و از این بابت به او ایمان دارم. اما برای از دست ندادن شغلش گاهی اوقات به من دروغ میگوید و در مورد کارش که یک روز من با همسرم موافقت داشتم، اما حالا طی گفتگویی که با همسرم داشتم که مدت کوتاهی استراحت کن و تا 4 ماه آینده قول میدم که یه جایی برات رهن میکنم تا کرایه ندی موافقت نکرد و با پدرش تماس گرفتم و گفتم به همسرم بگوید با این مسئله کنار بیاید اما پدرش با من موافق نبود و مرا تهدید کرد که برایت گران تمام می شود. همان تاریخ 98/10/30 به کلانتری رفتیم و موضوع را عنوان کردیم اما بعد از مشاوره جداگانه همسرم از کلانتری بیرون رفتن و افسر نگهبان اجاره نداد که دنبالش بروم، دادخواست تمکین و منع اشتغال دادم ، 98/11/26جلسه دادگاه خانواده بود، خیلی نگران همسرم هستم وقتی که همسرم را دیدم و سر جلسه دادگاه رفتیم گفتم که مشکلی برای کارش ندارم و از دادخوست تمکین منصرف شدم. اما وقتی به پایین رفتیم وکیلش گفت که همسرت برای برگشتن به خانه حق طلاق رو میخواهد و فردا همسرم گفت که خانه را هم میخواهم و باید به دکتر روانپزشک مراجعه کنم، و همچنان به خانه نمی آید و می‌گوید باید این خواسته را اجرا کنم، و این خواسته برای 2 برادرش اتفاق افتاده به دلیل اعتیاد و 10سال پیش پدر همسرم تهمت اعتیاد و روانی در حضور قاضی به من گفت و به پزشک قانونی رفتم و نتوانست ثابت کند و من اعاده حیثیت نکردم. ببخشید خیلی طولانی شد، اما این مشکلات فقط یک خط از کتاب زندگی من میباشد. همسرم را بسیار عاشقانه دوست دارم و تحت تاثیر خانواده اش قرار گرفته. با وجود یک پسر 12ساله که دارم خواهشمندم کمکم کنید تا زندگیمون خراب نشه. سپاس گذارم.