سلام. چند سال پیش یک بلای خیلی بدی سر من آمد که کلاً از زندگی افتادم و افسردگی شدید داشتم. الان که یک کم بهتر شدم میتونم درباره‌اش حرف بزنم. البته یادآوری اون هم باعث میشود تا مغز استخوان من بسوزد. مساله این بود که من و شوهرم چندین سال تلاش میکردیم از ایران برویم ولی به خاطر مشکلاتی که بیشتر مالی بود نشد. یک بار به بهانه شرکت در کنفرانس میخواست برود آمریکا که با هم رفتیم دبی و قرار شد اون برود و من بعد بروم اما ویزا ریجکت شد. بعد که برگشتیم ایران گفت رفته پرسیده و به او گفتند چون متاهل بوده و تنها میخواسته برود به او ویزا ندادند. من یک کم پس‌ انداز داشتم و به علاوه گوشواره‌ ها و طلا های بچگی ام و النگو و انگشتر و همه هدیه‌هایی که به من داده بودند رو فروختم و به حساب او ریختم. چون میگفت پرینت حساب باید بدهم تا میشود پول زیاد در حساب من باشد تا ویزا بدهند. بعد هم قرار طلاق توافقی گذاشتیم تا راحت برود بعد اون ور دوباره ازدواج کنیم. مهریه رو در طلاق توافقی بخشیدم. اون موقع که جدا شدیم و بعد یه مدت معلوم شد دوست‌ دختر گرفته و بهانه کرد که ما که جدا شدیم و من هم گریه و التماس و حتی مادرم که بنده خدا از طلاق ما خبر نداشت به او زنگ زد و کلی خودمون رو کوچک کردیم. نشون به اون نشون که پول های من رو بالا کشید و از ایران رفت و برای این که نتونم چیزی از او بگیرم سریع ازدواج کرد و ناباوری من از ماجرا طوری بود که هنوزم فکر میکنم قصه بوده است. من خیلی به او اعتماد داشتم و وانمود میکرد خیلی عاشق من هست. حالا که گذشته دیگر اما تمام پس‌انداز من رو گرفت و خانواده خودم و خانواده خودش شاهد هستند. راهی هست اون رو لااقل پس بگیرم؟ مهریه‌ای که در نهایت سادگی و صداقت بخشیدم چی؟ نمی‌دونم چطوری این طور فریب خوردم. من چند سال با او زندگی کرده بودم، ولی دستش رو نخوندم.