با سلام تا آنجا که بتوانم خلاصه عرض میکنم. حقیقت منو خانمم از طرف شرکت خدماتی که حدودا سه چهارسالی میشد که سابقه همکاری باهم رو در زمینه با کار مراقبت و نگهداری از سالمند (پرستار سالمند) را داشتیم و به قول خود مدیر شرکت از نیروهایی بودیم که اگر کارفرما خیلی هم وسواس و حساس بودن وقتی که ما یک هفته ازمایشی رفتیم که هم ما با محیط و سالمند و اون شرایط اوکی بدیم و هم کارفرما مارو و کارمون رو ببینن و با اخلاق و رفتار ما اشنا شوند و بلاخره وقتی هردو طرف راضی بودند ما برای بار اول قرارداد٦ماهه بستیم و از نظر من فقط سالمند که الان رحمت خدار فته و حقوق برای من که پرستار سالمند بودم چون مرد بود وظیفه خودم رو خوب میدونستم و همیشه سعی کردم وظایفم رو به نحوه احسنت انجام بدم که نخوام بابت کمکاری زیر سوال برم و خانمم هم قرار بر این شد که شما در قبال خانواده سالمند هیچ وظیفه ای نداری که مثلا باید حتما پذیرایی کنه اگر دوست داشت فقط درحد یه چایی تعارف کنه ولی به قول شاعر که میگه خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند باید این رو اضافه کنم ما از اونجایی که این خانواده ظاهری بسیار فریبنده و زبانی چنان گرم که باور کنید در این مدت سه سال اونقدر از ما کار کشیدند و باور بفرمایید پول خرجی که به ما میدادند به اضافه حقوقی که ماهیانه به ما میدادند ما چون از روستا به اصفهان اومده بودیم و اینرو هم اضافه کنم که اونقدر از بچه هاش که دو دختر و یک پسر که کانادا بود که توی این 3سال دوبار اومد و دخترهاش هفته که هفت روزه اگه مهمونی میخواستند بدند به بهونه بابا میومدن مزاحم ما میشدند و از اون طرف من و زنم شده بودیم خدمتکار خانواده سالمند و فامیل هردو طرف رو هم به اون اضافه کنید ماهم به امید اینکه اینها هی به ما میگفتند جبران میکنیم که ما راضی شدیم به جز پدرشون که بیماری الزایمر حاد داشت رو مثل بچه که خدا هنوز قسمتمون نکرده ازش مواظبت میکردیم که کل فامیلشون چه جلوی ما و چه پشت سر میگفتند خدا دو تا فرشته فرستاده برای بلانصبت بااین حرفها فقط به ریش ما میخندیدند و با اینکه اون خونه بدرد نخور که ما توش زندگی میکردیم میلیاردی بود دوتا مدرسه تو مبارکه و زمین و باغ هایی که گذاشت برای دامادهاش که بخواند حق و حقوق 3سال کلفتی و نوکری رو بخورند حالا ما اون سالمند که من همیشه بهش میگفتم بابایی رو حلال کنیم یا نکنیم برای اونها فرقی نداره و چه شبها که دامادها و نوه هاش از اینکه بیان بالای سر پدربزرگشون فرار میکردند و فقط من باید میرفتم دقیقا از روزی که دکترها جوابش کردند رفتند با شرکتی که سال اخر به بهانه اینکه شرکت قبلی پورسانت زیاد میگیره رفتیم شرکتی که اونها گفتند به خدا دارم سکته میکنم 3سال مثل یه خر ازم کار کشیدند هرطور که تونستن کلاه سرمون گذاشتن ماهم به امید روز اخر هی تحمل کردیم شرکتی که گفته بود اگر سالمند فوت کرد شما 1ماه وقت دارید تا یه جای دیگه پیدا کنید که دخترش گفت از بس خوبید شما دوماه براشون فرصت بدین ولی دقیقا دوماه شد دوهفته و الان که تا یه هفته که باقی مونده گفت برید مرخصی وبعد بیاین واسه تسویه حساب که من حدود 4میلیون پول حقوقم رو گذاشتم پیش دخترشون که اون هم نابود نشه من دقیقا میدونم اینها چون مارو دو نفر دهاتی فرض کردن همونطور که بکمال وقاحت گفت ما هرچی شرکت بگه شرکتی که من تحقیق کردم از بستگانشون به ما وعده میدادند شما خوب وظایفتون رو انجام بدید ما حداقل100متر زمین یا یه ماشین واستون میخریم حالا که خرشون از پل گذشت میگه میخواستید نکنید فقط یه مثال از هزارتاش درهفته ما 24ساعت تعطیلی داشتیم یعنی استراحت اینها همون یک روزروهم ساعت6 بعد از ظهر میومدند شامشون رو میخوردند و الکی زنگ به برادرش میزد که ما پیش پدر هستیم به خداوندی خدا اگرحق منو ندهند من یک ثانیه روهم حلال نمیکنم چه برسه به 3سال اگر خدایی هست به بچه هاش هم میکنه که مارو گول زدن و ازمون سواستفاده کردند توروخدا اگه حق و حقوق این 3سال کار خودم و زنم راهی هست که بشه محاسبه کرد که اینها رو قران خدا چقدر باید به ما بدهند مارو راهنمایی کنید با تشکر