با سلام و احترام. 24 سال پیش با همسرم ازدواج کردم و 3 سال پیش متوجه شدم تغییراتی از نظر اعتقادی پیدا کرده است. مثلا خداناباوری و اسلام و قوانین آن مال 1400 پیش است و ربطی به الان نداره و تمامی این همه پیامبر و امام همه برای کاسبی کردن است و تمام کل جهان از دو سلول بوجود آمده و انسان از نسل میمون است و مزخرفات دیگر. کلی سر این موضوع بحث کردیم و نه او مرا قانع کرد و نه من او را. از آن پس دیگر با عرض معذرت جای خوابم را تغيير دادم و او را تمکین نکردم. و او همیشه سر این موضوع مرا تهدید می‌کرد. چون تصمیم داشتم دو فرزندم را به سر انجام برسانم و با خیال راحت از او جدا شوم. تا پارسال متوجه شدم که داره روی ذهن پسر بزرگم که 21 سال داشت کار میکنه و همین مزخرفات را به خورد او می‌دهد. در غیاب او با پسرم که دانشجو است کلی صحبت‌ کردم و قانعش کردم کمی در مورد جهان هستی تحقیق کن بعد به مزخرفات پدرت گوش کن و ببین کدام درست است و او قانع شد. همسرم که دید از پسر بزرگم نامید شده به سراغ پسر کوچکم که 17 ساله بود رفت و با هر دوز و کلکی خودش را به او نزدیک کرد و دائم او را به بیرون میبرد. تا هوشیار شوم دیدم پسرم را به ماده مخدر گل آلوده کرده. هرچه با پسرم صحبت کردم و خواهش کردم این مواد را کنار بگذار و از پدرت فاصله بگیر گوش نکرد بطوریکه الان پسر کوچکم کاملا با من قطع رابطه کرده و فکر میکنه من دشمن او هستم. یک روز نزد من و پسر بزرگم ، پدر و پسر شروع به گفتن مزخرفاتی که در بالا ذکر کردم نمودند و دائم مرا مسخره می‌کردند. حال با این وضعیت دیگر نمیتوانم کنار بیایم و تقاضای طلاق کرده ام. ولی او می‌گوید که حق طلاق با مرد است و باید تمام حق و حقوقم را ببخشم و هر آنچه به نام من است را به او واگذار کنم تا طلاقم را بدهد. پس از کلی درگیری ، روزی پسر بزرگم وقتی من از سر کار به خانه برگشتم گفت مامان یه فایل صوتی از این مردک برات ضبط کردم که در حضور من و مادرش و دو تا از خاله هاش به قبول نداشتن اسلام اعتراف کرده است و گفته هیچ کدام از قوانین اسلام را هم قبول ندارم. سر همین صحبت‌ها هر دو خاله اش با او قطع رابطه کردن . این آقا بعد از چند روز با پسر کوچکم به شمال منزل مادرم رفت. و بعد از اینکه مادرم شکر خدا را میکرده او را مورد تمسخر قرار داده و به او و اعتقاداتش توهین کرده و مادرم از سر عصبانیت او را از منزلش بیرون انداخته و مادرم به من زنگ زد و همه چیز را توضیح داد و گفت دیگه شوهرت حق نداره پا توی خونه من بگذارد. حال نمیدانم با شهادت پسر بزرگم که الان 22 ساله است و مادرم میتوانم اثبات کنم که این مرد مرتد است یا نه؟ چون فکر میکنم اگر به تنهایی از او شکایت کنم کار به جایی نخواهم برد. و او منکر ماجرا می‌شود. آیا شهادت پسرم و مادرم به من کمک می‌کند که اولا مرتد بودن او را ثابت کنم دوم تمام حق و حقوقم را از او بگیرم سوم بتوانم طلاق بگیرم و از شر او راحت شوم. لطفا در این مورد مهم مرا یاری و راهنمایی فرمایید. سپاسگزارم.