علم قاضی
درتاریخ : 1391/10/09 به شماره : 9109970907100984
موضوعات مرتبط با این نمونه رأی و مرجع صدور
این نمونه رای که در شعبه 11 دیوانعالی کشور صادرشده است درباره این موضوعات می باشد: ادله اثبات جرم، علم قاضی، متعارف بودن مستنداتادله اثبات جرم، علم قاضی، متعارف بودن مستندات
چکیده رای
متعارف نبودن مستندات علم قاضی، موجب نقض است.
خلاصه جریان پرونده
جریان پرونده، قتل مرحوم الف.گ. به شرح گزارش مورخ 30/8/90 عضو ممیز شعبه 11 دیوانعالی است که رونوشت آن پیوست پرونده میباشد. اجمالاً اینکه 27 اسفند ماه 1374 خانمی به نام ف.ر. با مراجعه به مرجع انتظامی اعلام نموده که شوهرش الف.گ. از ساعت 16 مورخ 24/12 با وانت تویوتا زرد رنگ شماره …، جهت مسافرکشی و بارکشی از منزل خارج و تاکنون مراجعت نکرده است. در تاریخ 8/1/75 جسد آن مرحوم در کیلومتر 12 جاده ماهان کشف و معلوم شد که وی در همان ایام به قتل رسیده و ماشینش به سرقت رفته ست. در صورتجلسه کشف جسد آمده است، که جسد در زیر پل سه دهانه رودخانه…، در حالی که دور آن تشک پنبهای و روی آن پارچهای سبز رنگ و پتوی قهوهای رنگ و زیر آنها چادر شب قرمز رنگ وجود داشت. دستان جسد از پشت با سیمهای قرمز و آبی و سفید رنگ بسته، پاهای وی در قسمت مچ پا بسته است. پوست سر به طور کامل (به استثنای قسمت کمی از عقب سر و گوشتهای صورت و گردن به استثنای کمی از گوشت گردن و قسمتی از قسمت بالای جلوی سینه) توسط حیوانات خورده شده است. به دور گردن پارچهای گلدار (قسمت جلوی دهان) که احتمالاً در هنگام زنده بودن به منظور اینکه با آن صدای داد و فریاد مقتول، در دهان خفه شده و بیرون نیاید، داخل دهان او نمودهاند و پارچهای دیگر شبیه لنگ تقریباً سفید رنگ، دارای خطهای سیاه که گره خورد بود، احتمالاً با آن گلوی مقتول را بسته و باعث خفگی وی گردیدهاند. علاوه بر آن مقداری از همان سیمها نیز به دور گردن پیچیده و سپس گره خورده بود که احتمالاً آن نیز یکی از دلایل خفگی باشد. … آثار ناشی از بستن دستها و پاها با سیم بر روی پوست بدن مشهود بود که خراشیدگی روی پوست در آن ناحیه مشاهده میگردید. مقداری نایلون مشکیرنگ به صورت پارهپاره که داخل یک نایلون سفید رنگ بودند و مقداری هم خیس بودند که در همان حوالی کفشهای وی پیدا شد که احتمالاً این نایلونها نیز از داخل دهان مقتول افتاده بودند. پزشکی قانونی پس از معاینه جسد در خصوص علت مرگ قابل مرحوم الف.گ. اعلام نموده، با توجه به از بین رفتن بافت نرم سر و گردن و نیز حلق و حنجره و احشاء داخل قفسه سینه، علت مرگ قابل تشخیص نمیباشد. پیگیری و انجام تحقیقات ادامه پیدا کرد. در تاریخ 8/10/76 پرونده جهت ملاحظه و کسب دستور، به نظر ریاست محترم شعبه 8 دادگاه عمومی رسید. رئیس دادگاه به مدیریت آگاهی مرقوم داشته، حسب دستورات قبلی در جهت کشف اتومبیل مسروقه و شناسایی و دستگیری قاتل یا قاتلان و معرفی آنها، اقدامات مجدانهای معمول و نتیجه را اعلام دارند. اقدام دیگری در پرونده به چشم نمیخورد تا اینکه در سال 1387، خانم ن.گ. دختر مرحوم الف.گ.، طی نامهای از رئیس کل دادگستری استان خواستار پیگیری موضوع شده که با دستور رئیس کل و متعاقباً دستور دادستان ، اقداماتی صورت گرفت و نهایتاً پرونده به شعبه 106 دادگاه عمومی جزایی ارجاع شد. شعبه مذکور پرونده را جهت انجام تحقیقات به پلیس آگاهی استان ارسال داشته است. در آگاهی، از برادر و همسر و فرزندان و همسایگان مقتول تحقیق به عمل آمد. الف.گ. برادر مقتول اظهار داشت، فکر میکنم برادر من به دست فردی که از طرف الف.چ. بوده به قتل رسیده و ماشین را سرقت کردند. خانم ف.م.، همسر مقتول اظهار داشت، شوهرم فقط با همسایه روبرویی ما، روز قبل از حادثه دعواشان شده بود. ولی همان شب آشتی کردند. رختخوابی هم که در محل قتل پیدا شده، اصلاً نمیدانم مال چه کسی است و ما اصلاً چنین رختخوابی نداشتیم و او کلاً چنین چیزهایی همراهش نمیبرده است. خانم ن.گ. دختر مقتول اظهار داشته، شب قبل از حادثه پدرم با همسایگان درگیری لفظی پیدا کرده، ولی آخر شب با هم آشتی کردند. پدرم با زن دومش درگیری داشت؛ ولی فکر نمیکنم او بخواهد چنین کاری بکند. زن بابام حسود است و با زنعمو همیشه رقابت دارند. عمویم برایم تعریف کرد و گفت سرهنگ ک. گفته که دایی من پدرم را کشته است. م.گ. پسر مقتول بیان داشته، یک روز عموی من آمده و گفته که سرهنگ ک. همان روزهای اول گفته که پدرت را چ. کشته است. خانم ز.گ. دختر مقتول اظهار داشته، من آن موقع خیلی کوچک بودم و اطلاعات دقیقی ندارم. عمویم میگفت شخصی به نام ح.ط. گفته که الف.چ. پدرت را کشته است. ما خیلی به دایی ح.م. و شوهرخالهام ذ.ج. و آقای م.ص. شک داریم. از همسایگان مقتول به نام ر. و ح.ج. تحقیق شد. ر. اظهار داشت، خدا میداند من آن روز اصلاً سرآسیاب نرفتهام و از جریان قتل ایشان خبر ندارم. ما بحث آنچنانی با هم نداشتیم. همانروز آشتی کردیم. ح.ج. اظهار داشت من در گلباف بودم و بعد از دو ماه فهمیدم که الف. را کشتهاند. برادرانم به خدا اصلاً اهل این حرفها نیستند. من تعجب میکنم و واقعاً درگیری در این حد نبوده که بخواهند الف. را بکشند. در تاریخ 4/5/88 بین آقایان الف.گ. و ح.ط. و الف.چ. مواجهه حضوری داده شد و خطاب به ط. که شما به الف.گ. گفتهاید که الف.چ. برادرت را کشته است. آقای ط. اظهار داشت به خدا قسم من چنین چیزی نگفتهام. آقای چ. هم بیان داشت، من به علت خرید پسته غیر قانونی به زندان افتادم و در آن تاریخ من زندان بودم و به خدا قسم من الف. را نکشتهام و اصلاً دلش را ندارم، حتی گنجشکی را بکشم. در جلسه مورخ 28/1/90 دادگاه از شکات توضیحاتی اخذ و سپس به آقای الف.چ. اتهام مشارکت در قتل عمدی و سرقت ماشین و به خانم ف.م.، اتهام معاونت در قتل عمدی مرحوم الف.گ. را تفهیم کرد که هر دو نفر اتهام منتسب به خود را انکار کردند. دادگاه خطاب به آقای ح.ط. که برادر خانم شما گفته که شما در قتل مرحوم الف.گ. دست دارید چه میگویید؟ آقای ط. پاسخ داد، من چون سر خواهر او زن گرفتهام، از روی ناراحتی گفته که من در قتل دست داشتهام؛ و در جلسه مورخ 14/4/90 دادگاه اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم الف.گ. و سرقت خودروی او را مجدداً به ذ.ج. و همچنین به آقای ع.م. تفهیم کرده که آقای ج. اظهار داشت حاضرم قسم بخورم که این کار را انجام ندادهام و خبری ندارم. آقای ع.م. اظهار داشت، من قتلی انجام ندادهام و ماشینی ندزدیدم. من چرا میبایست الف.گ. را بکشم و دلیلی برای قتل وی وجود ندارد. دادگاه در تاریخ 18/4/90 با اعلام ختم رسیدگی، به شرح دادنامه شماره 73412100392 ـ 18/4/90 آقای ع.م. و ذ.ج. را به قصاص نفس و به اتهام مشارکت در سرقت خودروی مقتول، هرکدام را به تحمل ده سال حبس و 74 ضربه شلاق و مشترکاً به رد عین یا مثل قیمت مال مسروقه در حق اولیاءدم محکوم نموده و در اتهام ف.م. دائر به معاونت در قتل عمدی، 2ـ آقای ح.ط. دایر به مخفی کردن ادله جرم برای تبرئه کردن متهمین و افرادی که در قتل مشارکت داشتهاند، 3ـ الف.چ. دائر به مشارکت در قتل عمدی و سرقت خودرو، 4ـ م.ج. دائر به قتل عمدی، 5ـ ح.ج. دائر به قتل عمدی، 6ـ ر.ج.دائر به قتل عمدی، 7ـ ع.الف. دائر به مشارکت در قتل عمدی و سرقت خودرو، رأی برائت صادر کرده است. آقای ن.الف به وکالت از آقایان ع.م. و ذ.ج. نسبت به حکم صادره اعتراض و درخواست تجدیدنظر کرده که شعبه 11 دیوانعالی کشور به علت نقص تحقیقات، حکم صادره را به شرح دادنامه شماره 70907100964 ـ 30/8/90 نقض و رسیدگی مجدد را به همان دادگاه صادرکننده رأی ارجاع داده است. شعبه 106 دادگاه عمومی جزایی ، پس از رفع نقایص به شرح دادنامه شماره 73412100441 ـ 8/4/91 مجدداً آقایان ع.م. و ذ.ج. را به اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم الف.گ. به قصاص نفس با پرداخت یک دوم دیه کامل هرکدام، و به علاوه هر یک از متهمان مذکور را به اتهام مشارکت در سرقت خودروی مقتول به تحمل ده سال حبس تعزیری و 74 ضربه شلاق و مشترکاً به استرداد عین و در صورت فقدان عین به رد مثل یا قیمت مال مسروقه (خودرو تویوتا سرقتی) در حق اولیاءدم محکوم کرده است. پس از ابلاغ رأی دادگاه، آقای ن.الف. به وکالت از آقایان ع.م. و ذ.ج. نسبت به حکم صادره اعتراض و از دیوانعالی کشور تقاضای تجدیدنظر نموده و مرقوم داشته است: متأسفانه دادگاه محترم بدوی علیرغم نقض دادنامه شماره 73412100441، مبنی بر عدم وجود دلائل شرعی و قانونی علیه موکلین به اتهام قتل و سرقت و با وجود تحقیقات جدید که همگی بر کذب بودن ادعای اولیاءدم حکایت دارد، مجدداً بر حکم قبلی خود اصرار نموده است. در حالی که دلایل قبلی از سوی دیوانعالی کشور مردود اعلام شده.» مشروح لایحه تقدیمی آقای ن.الف. در هنگام شور قرائت خواهد شد.هیأت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای کاظمی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای حبیبی، دادیار دیوانعالی کشور اجمالاً «مبنی بر نقض دادنامه به لحاظ نقص تحقیقاتی» مشاوره نموده، چنین رأی میدهد:
رای دیوان
درخصوص اعتراض و تجدیدنظرخواهی آقای ن.الف. به وکالت از آقایان ع.م. و ذ.ج. نسبت به دادنامه شماره 73412100441 ـ 8/4/91 صادره از شعبه 106 دادگاه عمومی جزایی ، که به موجب آن نامبردگان به اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم الف.گ. به قصاص نفس با پرداخت یک دوم دیه کامل به هر کدام و علاوه بر آن، هر یک از متهمان مذکور به اتهام مشارکت در سرقت خودروی مقتول به تحمل ده سال حبس تعزیری و 74 ضربه شلاق و مشترکاً به استرداد عین و در صورت فقدان عین به رد مثل یا قیمت مال مسروقه (خودرو تویوتا سرقتی) به اولیاءدم محکوم گردیدهاند. با توجه به مجموع محتویات پرونده، اعتراض تجدیدنظرخواه موجه و قابل پذیرش میباشد. زیرا دلیل و بینهای که ثابت نماید مرحوم الف.گ. توسط آقایان ع.م. و ذ.ج. به قتل رسیده باشد، در پرونده وجود ندارد، نه متهمان به ارتکاب قتل و سرقت ماشین اقرار کردهاند و نه کسی شهادت به قتل آن مرحوم از ناحیه متهمان مذکور داده است و مواردی هم که دادگاه به عنوان مستندات حصول علم خود ذکر کرده است، از جمله گزارش اولیه مأمورین، صورتجلسه کشف جسد، صورتجلسه معاینه محل کشف جسد، صورتجلسه معاینه جسد، صورتجلسه مواجهه حضوری بین برادر مقتول و متهم ع.م. و همچنین سایر موارد مذکور در رأی، هیچکدام دلالت بر ارتکاب قتل از ناحیه متهمان و سرقت ماشین توسط آنان ندارد. لذا رأی تجدیدنظرخواسته، به علت فقد دلیل و متعارف نبودن مستندات علم قاضی، در خور نقض میباشد و پرونده باید به دادگاه همعرض ارجاع گردد و مستفاد از قوانین سابق و قوانین فعلی و آراء وحدترویه شماره 538 ـ 1/8/69 و شماره 3841 ـ 11/10/35 هیأت عمومی دیوانعالی کشور، این است که همعرض بودن دادگاهها به اعتبار صلاحیت آنها میباشد. لذا دادگاه مرجوعالیه درخصوص موضوع مطروحه، باید دارای همان صلاحیتی باشد که دادگاه صادرکننده رأی منقوض داشته است و بر این اساس هرگاه به موجب قانون دادگاهی منحل و به جای آن دادگاههایی با عناوین مختلف و صلاحیتهای متفاوت تأسیس شوند، دادگاه همعرض دادگاه سابق، هر یک از دادگاههای فعلی برحسب مورد و در حدود صلاحیت خود خواهند بود و در حال حاضر که به جای دادگاه عمومی سابق، دادگاه عمومی جزایی و دادگاه کیفری استان تشکیل شده است، دادگاه همعرض دادگاه عمومی سابق درخصوص جرایمی که مجازات قانونی آنها قصاص نفس یا قصاص عضو یا رجم یا صلب یا اعدام یا حبس ابد است، دادگاه کیفری استان میباشد. بنا به مراتب مذکور و مستنداً به بند 4 قسمت ب مادّه 240 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، رأی تجدیدنظرخواسته نقض و پرونده به دادگاه کیفری استان ارجاع میگردد.
رئیس شعبه 11 دیوانعالی کشور ـ عضو معاون
صاحبالزمانی ـ حکیمینژاد
توضیح: نمونه رای های منتشر شده در دادراه اعم از نمونه رای بدوی، نمونه رای تجدید نظر و نمونه رای دیوان عموما از نمونه رای های منتشر شده از سوی قوه قضائیه و مراکز و پژوهشگاه های وابسته به قوه قضائیه برگرفته شده است.