ضابطه احراز سفه
درتاریخ : 1392/11/16 به شماره : 9209970906801586
موضوعات مرتبط با این نمونه رأی و مرجع صدور
این نمونه رای که در شعبه 8 دیوانعالی کشور صادرشده است درباره این موضوعات می باشد: امور حسبی، حجر، سفه، رشد
چکیده رای
عواملی که موجب اختلال شعور در فرد میگردد در صورتی بر عقل و شعور ذاتی او در تمیز خوب از بد مؤثر خواهد بود که پایدار باشد. بنابراین چنانچه به لحاظ وضعیت مزاجی و شدت و ضعف بیماری، وضعیت جسمی و روانی فردی که مبتلا به بیماری است اختلالات مقطعی و لحظهای در شعور و تشخیص ایجاد نماید این امر نمیتواند مصداق عدم رشد او محسوب شود.
خلاصه جریان پرونده
ر ج. وکیل پایه 1 دادگستری و مشـاور حقوقی قوه قضـاییه به وکالت از خانم م. و آقای م. شهرت هر دو ن. دادخواسـتی به خواسته صدور حکم مبنی بر اعلام حجر مرحوم دکتر م.ن. از تاریخ 15/2/80 لغایت زمان فوت یعنی 6/3/80 به دلیل زوال عقل بهطرفیت خانمها م.ن. و م.ن. در دادگاه عمومی حقوقی اصفهان در تاریخ 10/4/91 مطرح نموده که به شعبه هشتم محاکم حقوقی اصفهان ارجاع شده است وکیل خواهانها در متن دادخواست گفته است مستنداً به مدارک پیوست و گواهیهای شماره 670/ک ـ 2-3/6/88 و 369/ت/2 مورخ 3/11/88 /ت/2 اداره پزشکی قانونی اصفهان مرحوم دکتر م.ن. از تاریخ 15/2/80 لغایت 3/6/80 دچار اغتشاش شعور کلی (زوال عقل) بهصورت متناوب، موقت و مکرر بوده و در این زمانها به علت عدمتشخیص زمان و مکان و اشخاص صلاحیت و توانایی اداره امور خود را نداشـته اسـت. لذا نظـر به وضعیت روحی و دماغی مرحوم یادشده تقاضای صدور حکم شایسته مبنی بر محجوریت مشارٌالیه از تاریخ 15/2/80 لغایت زمان فوت نامبرده یعنی 6/3/80 را دارد. دادگاه وقت جهت دادرسی تعیین نموده است در جلسه دادرسی مورخ 25/9/91 وکلا طرفین و احد از خواندگان خانم م. در جلسه دادرسی حضورداشتهاند لایحهای که به شماره 2810 ـ 25/9/91 ثبت دفتر لوایح گردیده است از ناحیه وکیل خوانده واصلشده است وکیل خواهانها اظهار میدارد مورث موکلین مرحوم دکتر م.ن. به علت بیماری سرطان ریه به کشور آمریکا مسافرت کرده در آنجا به علت گستردگی بیماری در بیمارستان بستری و از تاریخ 15/2/80 لغایت 6/3/80 به شرحی که در گواهیهای پزشکی قانونی که کپی آنها ضمیمه پرونده شده است قادر به تشخیص زمان و مکان و اشیاء و اشخاص نبوده و توانایی اداره امور خود را نداشته لذا تقاضای صدور حکم مبنی بر محجوریت مرحوم از تاریخ 15/2/80 لغایت 6/3/80 مینمایم وکیل خواندگان گفته است دفاعیات به شرح لایحه ارائهشده میباشد مضافاً اینکه وکیل محترم خواهانها در دادخواست تقدیمی تقاضای صدور حکم حجر به لحاظ زوال عقل مرحوم دکتر ن. را مطرح کردهاند درحالیکه گواهی پزشکی دلالتی بر اغتشاش شعور کلی ندارد بلکه قیدشده است شعور موقت، متناوب و مکرر که با این تعریف پزشکی اغتشاش شعور کلی تفاوت دارد زیرا اغتشاش شعور اصطلاحاً دمانس تعبیر میشود درصورتیکه آنچه در گواهی پزشکی قیدشده است اصطلاحاً “دلیریوم” میباشد مضافاً بر اینکه در دادخواست در ستون خواسته دلیل حجر را زوال عقل قید کردهاند و در متن دادخواست “عدم توانایی اداره امور قیدشده” که این دو نیز با هم تفاوت دارند تمام این مسائل قبلاً به شرح پرونده 870072 در همین شعبه رسیدگی شده که لوایح تقدیم شده است درنهایت حکم به بیحقی خواهانها صادرشده است. تصویر احکام صادره ضمیمه است وکیل خواهان در پاسخ به اظهارات وکیل خوانده گفته است برخلاف اظهارات همـکار محـترم موضوع دعتوی در پرونده 870072 به شـرحـی کـه در پرونـده مذکـور منعکس اسـت مـربـوط به وکالتنامهای است که خوانده ردیف اول آن را به ردیف دوم تسری دادهاند چون پس از وخیم شدن اوضاع مرحوم و اینکه در حال نیمه اغماء بسر میبرند سریعاً ملک را بنام خودشان انتقال دادهاند نه بنام دخترشان این کار را کرده باشد و متعاقباً پس از وقوع اختلاف چند سال بعد از فوت ملک بنام دخترشان انتقال میدهند بقیه مدافعات در پرونده 870072 /ح7 میباشد دادگاه پرونده استنادی را از بایگانی راکد مطالبه نموده است وکیل خانمها م. و م.ن. پیرو لایحه قبلی خود تصویر اسناد رسمی که در تاریخ 13/6/73 13مرحوم دکتر ن. دو دانگ از منزل را بنام دخترش و دو دانگ دیگر را بنام همسرش م. نموده است سپس طی وکالتنامه رسمی 93781 مورخ 3/6/78 از دخترش م. وکالت میگیرد که دو دانگ دیگر منزل را بنام مشارٌالیها نماید لکن به علت تشریفات اداری و استعلامات لازم و اینکه میبایستی جهت معالجه به امریکا برود وکالت مـذکور را به همسـرش تفویض نموده تا نسـبت به انتقال دو دانگ اقدام نماید به پیوست لایحه تقدیم نموده است در تاریخ 10/1/92 پرونده استنادی یعنی پرونده 870072 از بایگانی واصل و خلاصه مفید پرونده توسط دادگاه در اوراق 39 پرونده و سپس رأی دادگاه متعاقب آن در برگهای 40 و 41 پرونده صادر گردیده است که دادگاه در رأی مذکور که به شماره دادنامه 700013 در تاریخ 15/1/92 آمار شده است بدین شرح انشاء نظرکرده است «پرونده استنادی که حاکی از رسیدگی قبلی در همین شعبه بوده و ملاحظه و خارجنویسی گردیده مشخص شد که کمیسیون تخصصی پزشکی قانونی در طی دو مرحله که نظریه دوم در پی اخذ نظریه تکمیلی بوده طی نامه شماره 1394/ک/2-27/1/88 اعلام نموده است که نامبرده در مورخ 15/2/80 لغایت 6/3/80 جنون و زوال عقل پایدار و مستمر نداشته است ولی به دلیل ابتلا به ضایعه مغزی ناشی از سرطان پیشرفته دچار دورههایی از کاهش قوای شناختی و سطح هوشیاری بهصورت مکرر شده است سپس در نظریه تکمیلی شماره 670/ک/2 ـ 1/6/88 که در پی سؤال دادگاه اظهارنظر نمودهاند، اعلام گردیده که نامبرده به علت عارضه ضایعه مغزی حداقل از تاریخ 15/2/80 لغایت 6/3/80 قبلاً به اغتشاش شعور موقت، متناوب و مکرر (ولیدیوم) بوده و میزان اغتشاش شعور در زمانهای بروز کامل بوده و در این دورههای زمانی قادر بر تمیز زمان یا مکان به اشیاء نبوده است، در ضمن نامبرده جنون نداشته است علیهذا نظر بهمراتب فوق و دفاعیات وکیل خواندگان طی لوایح مشروع و منعکس در پرونده و اینکه اغتشاش شعور و کاهش سطح هوشیاری را نمیتوان دلیلی بر جنون دانست و اینکه در نظریه تکمیلی کمیسیون پزشک قانونی بهصراحت مراتب عدم جنون نامبرده اعلامشده است و اینکه از طرفی موجبات حجر، جنون و زوال عقل میباشد که دلیلی بر این امر وجود ندارد و اصل بر صحت و سلامت اشخاص میباشد نهایتاً دادگاه دعوی خواهان را غیرثابت تشخیص و به استناد ماده 1257 قانون مدنی و قاعده فقهی « البینه علی المدعی حکم به ردّ دعوی خواهانها صادر و اعلام مینماید وکیل م. و م.ن. از این رأی تجدیدنظرخواهی نموده است در لایحه تجدیدنظرخواهی وکیل نامبردگان آمده است اغتشاش در شعور و عدم توانایی تشخیص زمان و مکان در یک فرد او را از حالت عادی خارج نموده و میبایستی تحت حمایت قانون قرار گیرد اینکه دادگاه بدوی صرفاً موجبات حجر را جنون و زوال عقل دانسته نظر موجهی نبوده است زیرا بین جنون و زوال عقل رابطه عموم و خصوص برقرار است یعنی اینکه هر مجنونی دچار زوال عقل است ولی هر زوال عقلی جنون نیست بهعنوانمثال کسی که آلزایمر دارد و دچار بیماری فراموشی است قطعاً جنون ندارد و مجنون نیست ولی به علت وضعیت خاص بیمار و اینکه نمیداند کیست و چیست؟ و کجاست و اطرافیان را نمیشناسد از سوی قانونگذار و محاکم موردحمایت قرارگرفته وی را محجور اعلام مینمایند در وضعیت شخصی موردنظر که به علت کاهش قوای شناختی و سطح هوشیاری و از آن بدتر دچار اغتشاش شعور شده که در زمانهای بروز بهصورت کامل بوده و حسب نظریه پزشکی قانونی توانایی تشخیص اشخاص اشیاء و زمان و مکان را نداشته مسلماً آن شخص دچار زوال عقل شده است لذا درخواست نقض رأی بدوی و صدور حکم مبنی بر حجر مرحوم م.ن. را بین تاریخ 15/2/80 و 6/3/80 خواستار شده است ضمناً تصویر ترجمه نظریه پزشک متخصص خون و غده دکتر د.ت. از ایالت ویرجینیای امریکا که در تاریخ 22 و 23 اردیبـهشـت 1380 در بیـمـارسـتان از آقـای م.ن. عـیـادت به عملآورده و توجه به انجام آزمایشات انجامشده او را در حالت بیحالی و نیمه اغماء مشاهده نموده است که عاقبت در تاریخ ششم خرداد 1380 درگذشته است و او را ازنظر روانی در حالتی که بتواند تصمیم قانونی اتخاذ نماید ندیده است منضم به لایحه تجدیدنظرخواهی وکیل میباشد (برگ 47 پرونده تجدیدنظر) پرونده به شعبه نهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان ارجاع شده است که مفاد دادنامه 92/481 حاکی است دادگاه محترم تجدیدنظر با وصف اینکه دادنامه تجدیدنظر خواسته با مستندات دعوی مغایرت دارد زیرا باوجود اغتشاش شعور در زمانهای ادعایی به حکایت شرححال بیمار و نظریه پزشکی قانونی محرز بوده و هرچند کاهش سطح هوشیاری دلالتی بر جنون نداشته و لکن عوارض بیماری ازجمله ضایعه مغزی که موجب اختلالات خلقی شده و شخص قادر به تمیز زمان و مکان و اشیاء نباشد نیز در زمره بیماریهای مختلالمشاعر است و مستنبط از مواد 1207 و 1211 قانون مدنی شخص محجور محسوب میگردد کما اینکه عرف جامعه نیز پذیرفته است و رویه قضایی نیز به این امر دلالت دارد و عدم اطلاق مجنون به بیمار در عرف و یا پزشکی مؤثر در مقام نیست بلکه هوشیاری و عدم هوشیاری بیمار مطرح است و تأثیر آن بر اعمال و اقوال وی موضوعی دیگر است که خارج از موضوع خواسته است هرچند اظهارنظر مربوط به گذشته میباشد (با توجه به فوت بیمار) درنتیجه دادگاه با لحاظ نظریه پزشکی قانونی و شرح بالینی وضعیت بیمار خواسته را قابلاجابت تشخیص و مستنداً به ماده 358 قانون آیین دادرسی مدنی ضمن نقض دادنامه تجدیدنظر خواسته حکم محجوریت مرحوم دکتر م.ن. از تاریخ 15/2/80 لغایت زمان فوت 6/3/80 صادر و اعلام میگردد اکنون از این رأی وکیل خانم م. و خانم م.ن. فرجامخواهی نموده که هنگام شور لایحه وی با گزارش پرونده قرائت میشود.
هیأت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرائت گزارش آقای ناصح عضو ممیّز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی میدهد:
رای دیوان
با توجه به مدلول ماده 1208 قانون مدنی غیر رشید به کسی اطلاق میگردد که تصرفات او در اموال و حقوق مالی خودش عقلایی نباشد و در ماده 1210 قانون مرقوم گفتهشده است هیچکسی را نمیتوان بعد از رسیدن به سن بلوغ بهعنوان جنون یا عدم رشد محجور نمود مگر آنکه عدم رشد یا جنون او ثابتشده باشد گواهیهای پزشکی قانونی اصفهان و کمیسیون تخصصی روانپزشکی مربوط به معاینات انجامشده از مرحوم دکتر م.ن. که در برگ 94 پرونده با شماره بایگانی 870072 پیوست پرونده کارشده است حاکی است که «آقای م.ن. با توجه به سوابق پزشکی موجود در پرونده و بحث و تبادلنظر اعضاء کمیسیون تخصصی نامبرده را در مورخ 15/2/80 لغایت 6/3/80 مبتلابه جنون و زوال عقل پایدار و مستقر نداشته است ولی به دلیل ابتلا به ضایعه مغزی ناشی از سرطان پیشرفته ریه دچار دورههایی از کاهش قوای شناختی و سطح هوشیاری بهصورت مکرر اعلام داشته است بنا بهمراتب استدلال و استنباط دادگاه محترم تجدیدنظر استان اصفهان مغایر با موازین قانونی و اوضاعواحوال مسلم روحی و روانی مرحوم م.ن. در تاریخی که ادعای غیر رشید بودن او شده به نظر میرسد زیرا عواملی که موقتاً موجب اختلال شعور در فرد ذیشعور میگردد در صورتی بر عقل و شعور ذاتی او در تشخیص و توجیه و تمیز خوب از بد مؤثر خواهد بود که پایدار باشد. چنانچه به لحاظ وضعیت مزاجی و شدت و ضعف بیماری وضعیت جسمی و روانی فری که مبتلابه بیماری است اختلالات مقطعـی و لحـظهای در شعور و تشخیص او نسـبت به مسائل خودش و یا حافظهاش ایجاد نماید این امر نمیتواند مصداق عدم رشد او محسوب شود قانونگذار اعمال این قبیل افراد را در لحظاتی که دچار عارضه ناشی از بیماریهای مؤثر در کاهش شعور میشود تا جایی که مخل به حقوق ثابته افراد و مغایر نظم عمومی نباشد چون آثار تبعات این وضعیت و حالت آنان متوجه خودشان است با توجه به تعریفی که از جنون و غیر رشید و صغیر داشته است از شمول مواد 1207 و 1208 قانون مدنی خارج دانسته لذا باوجوداینکه موضوع جنبه فنی ازنظر تشخیص پزشکی داشته و کمیسیون روانپزشکی صراحتاً بر عدم پایدار آثار ناشی از بیماری مرحوم م.ن. تا زمان فوت او در شعور وی اعلام نظر نموده است و دادگاه محترم بدوی نیز بر این اساس نظریه کمیسیون را مستند رأی خود قرار داده است لذا استدلال دادگاه محترم تجدیدنظر درحالیکه شخص مست و الکلی نیز اختلال مشاعر بهطور موقت تا زوال آثار الکل دارد و در عرف غیر رشید شناخته نمیشود صحیح نبوده و از طرفی عرف پزشکی برای تشخیص این قبیل مسائل برای قاضی حجت است نه رویه بعضی قضات یا عرف غلطی که ممکن است در بین گروهی موردقبول باشد بنا بهمراتب اشعاری دادنامه فرجامخواسته به لحاظ عدم مطابقت آن با دلالت محتویات پرونده و مغایرت آن با موازین قانونی مخدوش بوده و قابلیت ابرام را ندارد فلذا مستنداً به بند 2 ماده 371 و بند ج ماده 401 قانون آیین دادرسی مدنی رأی فرجامخواسـته نقض و پرونده جهـت رسیـدگی مجـدد به یکی از محاکم دیگر تجدیدنظر استان اصفهان ارسال میگردد.
رئیس شعبه 8 دیوانعالی کشور ـ مستشار ـ عضو معاون
عباسیان ـ ناصح ـ کریمپور نطنزی
توضیح: نمونه رای های منتشر شده در دادراه اعم از نمونه رای بدوی، نمونه رای تجدید نظر و نمونه رای دیوان عموما از نمونه رای های منتشر شده از سوی قوه قضائیه و مراکز و پژوهشگاه های وابسته به قوه قضائیه برگرفته شده است.