استشهادیه محلی
درتاریخ : 1391/10/25 به شماره : 9109970909700618
موضوعات مرتبط با این نمونه رأی و مرجع صدور
این نمونه رای که در شعبه 17 دیوانعالی کشور صادرشده است درباره این موضوعات می باشد: ادله اثبات جرم، استشهادیه محلی، بیم تجریادله اثبات جرم، استشهادیه محلی، بیم تجری
چکیده رای
با استشهادیه محلی میتوان خلاف بیم تجری مرتکب را اثبات کرد.
خلاصه جریان پرونده
گزارش عملکرد عوامل گشتی کلانتری به شماره 4187ـ23/1/1387 که بر مبنای درخواست از پلیس 110 ضمن مراجعه و حضور مأمورین در محل تنظیم گردیده، دلالت بر این دارد که بین ن.ف. و م.خ. در مجتمع مسکونیشان درگیری پیش آمده که هر دو طرف، جراحت ناشی از درگیری را اعلام و طرفین به کلانتری دلالت میشوند. ن.ف. و م.س. در اظهاراتشان میگویند که پس از درگیری که در محل پارکینگ مجتمع بین ایشان و آقای خ. (م.) پیش میآید، با بازگشت آنها به داخل ساختمان، درگیری در داخل ساختمان ادامه یافته، به کیفیتی که در این قضیه م.س. و ن.ف. و م.ع.که احد از همسایگان بوده مضروب و مجروح میشوند. متقابلاً ل.ز. (مادر) و م.خ. و ی.خ. و م.خ. نیز شکایتی را از م.س. و ن.ف. و م.ع. مطرح که ایشان به درب منزلشان مراجعه و مادرشان را در ساختمان و م. را در جلو درب پارکینگ مضروب و مجروح نمودهاند. ع.خ. (پدر) صراحتاً از کسی اعلام شکایت نکرده، مجروح نشده و به پزشکی قانونی نیز نمیرود. م.خ.که مجروح نشده و به پزشکی قانونی نمیرود، به لحاظ حمله خانمها به مادر مریضش و پدر سالخوردهشان شاکی است. ی. نیز که صدمهای ندیده و به پزشکی قانونی نمیرود، به لحاظ حمله خانمها و کتککاری مادرش (ل.ز.) شاکی است. م.خ. علاوه بر موارد مرقوم، به دلیل مجروحیت خود در جلو درب پارکینگ شاکی است. گواهیهای پزشکی قانونی در مورد م.س. و م.ع. از یک طرف و ن.ف. از طرف دیگر، ضمیمه پرونده است. با یادآوری آنکه م. و ن. و م.، ضمن اعلام شکایت ناشی از مجروحیت، از باب ورود به منزلشان، به عنف و فحاشی نیز اعلام شکایت نمودهاند. با تشکیل پرونده و ارسال به دادسرای ناحیه و ارجاع پرونده به شعبه 4 بازپرسی، ن.ف. در تحقیق 26/1/1387 اظهار میدارد که در روز جمعه زمانی که من از ورزش برگشته بودم، جلوی درب منزل ایشان (م.خ.) با ماشین به پای من از عمد کوبید و فرار کرد که تمام قضایا در گزارش پلیس 110 مطرح شد. (گزارش 4187ـ23/1/87) آقای ی.خ. که متوجه شدند که از برادرشان شکایت نمودم و زمانیکه جلوی درب حیاط، در حال صحبت با پلیس 110 بودم، به داخل منزل ما وارد شده و عروس خانواده و مهمان را مورد ضرب و شتم و فحاشی و هتک حرمت قرار دادند؛ در نتیجه عروس خانواده، دوباره با پلیس تماس گرفته و زمانی که از پلهها پایین میآمدم، آقای م.خ. به من حمله نمودند و مرا مصدوم کرده و ی. نیز به او کمک میکرد و پدر (ع.) و مادر (ل.) نیز بزرگی خود را به حد کمال رسانیده و موهای مرا کشیدند و گردنبند من در این زمان، توسط ل. پاره شد و مورد ضرب و شتم و توهین واقع شدهام. م.ع. در تحقیق 26/1/1387 اظهار میدارد در روز جمعه در حال استراحت در منزل بودم که خواهر شوهرم به همراه خانم س. با حالت هراسان به درب منزل آمدند و گفتند که آقای م.خ. که سابقه آزار و اذیت برای خانم ف. و حتی مزاحمت برای اینجانب داشتند، مجدداً به عمد به پای ایشان کوبیده و فرار کردند. اینجانب با پلیس 110 تماس گرفته و در هنگامی که خانم ف. شرح ماوقع را برای پلیس میگفتند، برادر ایشان ی.خ. درب منزل را هل دادند و به داخل منزل آمدند و شروع به فحاشی نمودند و در قبال اعتراض من و خانم س. که با لباس راحت بودن، اینجانبان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و مرا به عقب پرتاب کرده و من مجدداً به پلیس زنگ زدم و خانم ف. به مدیر ساختمان مراجعه کرده و ایشان را در جریان قرار دادند که صدای فریاد ایشان ما را به داخل راهرو کشاند که دیدم همه خانواده در حال زدن خانم ف. هستند. ما برای جدا کردن به سمت آنها رفتیم و آنها ما را از پلهها پرت کردند و پدر خانواده در قبال گفته من که جلوی پسرانتان را بگیرید، در گوش من زدند و به آنها کمک کردند و مادر ایشان موی مرا کشید و به ما فحاشی کردند. شواهد من برای اثبات مطلب، نامه پزشکی قانونی و شهادت مدیر ساختمان و همسایگان به این امر است. م.س. در تحقیق 26/1/1387 ضمن تعیین هویت مشتکیعنه به اسامی ی. و م.خ.، با تکرار مطالب ن. و م.، درخواست رسیدگی را کرده است. از طرف دیگر ع.خ. (پدر) ل.ز. (مادر) م.، ی.، م. شهرت همگی خ.، فرزندان نیز جملگی در تحقیقات مورخ 26/1/1387 مسبوق به شکایاتی که به نحو علیحده تقدیم نمودهاند، از ن.ف. و م.ع. و م.س. شاکی بوده که این سه نفر خانم، به درب آپارتمانشان به همراه دو مرد دیگر مراجعه و آنها را کتککاری کرده و م. مضافاً این شکایت را در مورد ایراد جرح به او در جلو درب پارکینگ مطرح مینماید. ی. در اظهارات 26/1/1387 میگوید ن.ف. به همراه دو دوست دخترشان و دو نفر مرد درشتاندام که در دادگاه حضور ندارند، به خانه اینجانب حملهور شده و درب منزل ما را محکم کوبیده و به تهدید، خانواده ما با حالت پرخاشگری به منزل ما وارد شده و ما تمام سعی خود را کرده که آنها را آرام کنیم. ناگهان دیدم برادرم م.خ. که فردی بسیار مظلوم است، با گوش خونی در صدد است که جریان را تعریف کند و آنها نمیگذاشتند. ن.ف. به همراه چهار دوستانشان، م.خ. را در جلوی محل کارمان، مجتمع تجاری گرفته بودند و او را کتک زدند. سه خانم در داخل منزل ما، پدرم را مورد ضرب و شتم قرار داده، در حالی که مادرم با ناراحتی قلبی که دارد بر روی زمین درازکش شده بود، تمامی همسایگان از این سه نفر ناراضی هستند. اینجانب از این سه خانم ن.، م.، م. شکایت دارم. چون پدر و مادر و برادرم را کتک زده و خود اینجانب که برای راهی کردن این سه نفر، به درب منزلشان وساطت کردم، بدنم را کبود کردند و آبروی چندین ساله ما را بردند. م. نیز در تحقیق 26/1/1387 همان مطالب ی. را تکرار نموده است. صورتمجلس 1/2/87 و برگ 47 پرونده، دلالت بر این دارد که ع.، ل.، م.، ی. و م. نخواستهاند که به پزشکی قانونی معرفی شوند. در جهت بررسی اظهارات طرفین، بازپرس در تفهیم 26/1/1387 مقرر میدارد که شهود هر یک از طرفین امضاء جهت تحقیقات به شعبه دلالت شوند. ن.ف. که شهود خود را به هویت الف.م. و ر.م. تعرفه نموده، حوزه انتظامی از ایشان مبادرت به اخذ اطلاعات کرده و الف. که در بازپرسی حاضر شده، در اظهارات مورخ 7/2/1387 گفتند با صدای زنگ در که مشتری برای خرید منزل آمده بود، دیدم که در راه پله ساختمان جلویی، درگیری به وجود آمده و همسایه طبقه سوم هم از بالا داشت نگاه میکرد که متأسفانه خانم ن.ف. را دیدم که موی سرش را از پشت کسی میکشید که صورتش واضح نبود و آقایان هم با این خانم زد و خورد میکردند. در مورد علت درگیری اطلاعی ندارم. هر دو طرف به یکدیگر میزدند. البته آقایان بیشتر میزدند نمیتوانم بگویم من از روی تراس میدیدم چند تا خانم میدیدم و چند تا خانم، هر دو طرف به یکدیگر توهین میکردند. بازپرس در 17/2/1387 مقرر میدارد فیمابین هر دو نفر شاهد تعرفه شده و ی. و م. و م. و ل. جهت تعرفه دقیق ضاربین، مواجهه حضوری انجام شود. م.ق. که علیالظاهر مشتری خرید یک واحد آپارتمان (منزل خانم ک.) بوده، در تحقیق 17/2/87 مشاهداتش را در روز درگیری، در برگ 59 و 60 پرونده بیان نموده که خلاصهًًْ دلالت بر زدن یک دختر که لباس منزل به تن داشته، توسط سه مرد که دختر را از منزلش بیرون کشیدند، دارد. مواجهه حضوری بین شهود م.ق.، الف.م. و طرفین انجام شد. شهود گفتهاند که م. و ی.، م.ع. را از خانه خانم ف. بیرون کشیده و م. با لگد به شکم خانم ف. کوبید و مادرشان ل. از پشت موهای خانم ف. را کشید. پس از جمعآوری دلایل، بازپرس مقرر میدارد که م. و ی. به عنوان متهم احضار شوند. در 13/3/87 به م.خ. و ی.خ. تفهیم اتهام مشارکت در ایراد ضرب و جرح عمدی به م.س.، ن.ف. و م.ع. و توهین و ورود به عنف به منزل مسکونی، بر اساس دلایل موجود، شکایت شاکی، شهادت شهود، صورتجلسه مواجهه حضوری و گواهیهای پزشکی قانونی و تحقیقات انجام یافته، به عمل آمده. م. مدافعتاً میگوید در روز جمعه، این خانم به همراه دو دختر و دو پسر به درب منزل ما حمله کرده و پدر و برادر اینجانب را مورد ضرب و شتم قرار دادند که شاهد این قضیه دو همسایه پایین و بالای ما خانم ن. و آقای م. از نزدیک شاهد این قضیه میباشند. به خدا قسم میخورم که شاهدانی که این خانم معرفی کرده، از دوستان خود بودند که اصلاً در روز جمعه در آن جا حضور نداشتند و صرفاً جهت گرفتن پول از خانواده ما، با هم همدستی میکنند … تمام اتهامات کذب محض میباشد و صرفاً جهت اخاذی و سرکیسه کردن میباشد. ی. نیز در اظهارات 13/3/1387 مانند برادرش م. تکذیب از اتهامات انتسابی را نموده و ز.ک. که شاهد و گواه م. و ی. است، در تحقیقات 13/7/1387 گفته که سه تا دختر با هشت پسر آقای خ. (پدر) فرزند و دو تا پسر هم آمدند و رفتند بالا که گفتم شما مال این ساختمان نیستید، کجا میروید؟ گفتند میرویم اینها را جدا کنیم. این شاهد در خصوص توهین گفته، من نشنیدم؛ فقط ن.ف. میگفت که پسرانتان را میکشم. به لحاظ اینکه درگیری متقابل بود، بازپرس در 21/3/87 به ن. و در 28/3/87 به م. و در 16/4/87 به م. تفهیم اتهام توهین را نموده که جملگی تکذیب از اتهام کرده و شهادت ز. را به دلیل قرابت با خانواده خ. مردود دانستهاند. سرانجام بازپرس در 3/6/1387 در مورد شکایت م.، م. و ی. شهرت هر سه نفر خ. و ل.ز. از ن.ف.، م.ع. و م.س. دایر بر توهین مبادرت به صدور قرار مجرمیت کرده و در مورد شکایت این شکات، راجع به ایراد ضرب و جرح، به دلیل اینکه ایشان به پزشکی قانونی نرفته و دلیلی در پرونده امر، راجع به این اتهام موجود نیست، قرار منع تعقیب بانوان مزبور را صادر نموده است. اما در مورد اتهامات ی. و م. دایر بر مشارکت در ضرب و جرح عمدی نسبت به بانوان مزبور و ورود به عنف به منزل مسکونی و توهین بنا به دلایل برشمرده در قرار و گواهیهای پزشکی قانونی، قرار مجرمیت صادر و تنها در مورد ع.خ. قرار منع تعقیب صادر شده است. با موافقت 4/6/87 دادیار اظهار نظر، دادسرا با قرار مجرمیت کیفرخواست که در 4/6/87 صادر شده (شماره 1053ـ 4/6/87)، منحصراً در مورد مجرمیت بانوان مزبور است که با ارسال پرونده به دادگاه و ارجاع به شعبه 1052 دادگاه عمومی و عدم ابلاغ اوراق اخطاریه به متهمین به دلیل تغییر مکان، دادگاه در پایان وقت دادرسی 26/8/1387 هر یک از بانوان فوقالذکر را غیاباً به پرداخت جزای نقدی محکوم مینماید. (دادنامه 806 ـ 27/8/1387) س.پ. و ف.د. وکلای دادگستری که به موجب وکالتنامه 29784ـ14/11/87 کانون وکلاء دادگستری، وکیل م.ع. هستند، از رأی محکومیت غیابی موکل، مبادرت به واخواهی نموده که دادگاه طی دادنامه 1078ـ8/12/88 با رد اعتراض واخواهی، دادنامه صادره را تأیید نموده است. با ارسال پرونده به اجرای احکام، دادیار اجرای احکام متوجه میشود که قرار مجرمیت در مورد پنج نفر و کیفرخواست در مورد سه نفر است و مراتب را گزارش میکند. در این زمان پیرامون اتهامات ی. و م. به شرح قرار مجرمیت، کیفرخواست 834ـ30/4/88 صادر و پرونده به دادگاه ارسال و به شعبه 1052 دادگاه عمومی ارجاع میشود. وقت رسیدگی به روز 26/12/88 تعیین، وکیل م.ع. لایحه 248ـ24/12/88 را در تعقیب شکایت موکله تقدیم، لکن م. و ی. که اوراق احضاریه ایشان در مورخ 11/12/1387 به مادرشان ابلاغ گردیده، در جلسه دادرسی پیرامون دفاع از اتهامات انتسابی حاضر نمیشوند. دادگاه در پایان جلسه دادرسی، طی دادنامه 578ـ8/9/89 با احراز اتهامات انتسابی، هر یک از م. و ی. را مشترکاً به پرداخت دیه و همچنین از جهت عمومی ارتکاب جرم ایراد ضرب و جرح، هر یک از متهم (ی. و م.) را به تحمل چهار ماه حبس و از بابت اتهام توهین، هر یک را به تحمل شصت ضربه شلاق و از باب اتهام ورود به عنف به منزل غیر، به تحمل شش ماه حبس غیاباً محکوم مینماید. ی. و م.خ. که در این مقطع غ.م. و س.ز. را به وکالت انتخاب نمودهاند. طی لایحه واخواهی، اوراق 211 الی 214 پرونده به شماره ثبت 1045ـ23/12/89، مبادرت به واخواهی از رأی محکومیت خود به شماره دادنامه 578 ـ 8/9/89 نموده که دادگاه در وقت فوقالعاده 8/5/90 و طی دادنامه 1770 ـ 8/5/90 با رد اعتراض واخواهی، رأی سابقالصدور را تأیید نموده است. وکیل م.ع. از محکومیت موکلش به پرداخت جزای نقدی طی دادنامه 1078 ـ 5/12/1388 شعبه 1052 دادگاه عمومی ، مسبوق به دادنامه 806 ـ 26/8/87 همان شعبه و غ.م. و س.ز. وکلای ی. و م. نیز از دادنامه 1770 ـ8 /5/90 مسبوق به دادنامه 578 ـ 8/9/89 شعبه 1052 دادگاه عمومی ، درخواست تجدیدنظرخواهی نموده که با مطرح شدن موضوع در شعبه 39 دادگاه تجدیدنظر ، این دادگاه در پرونده 8809980002200046 به شماره بایگانی 901398 و طی دادنامه 1714 ـ 8/12/1390 منحصراً در مورد اعتراض تجدیدنظرخواهی ی. و م. مبادرت به صدور حکم نموده که طی این حکم، با اشاره به دلایل، ضمن تأکید بر بیم تجری ایشان و سایرین، با رد اعتراض تجدیدنظرخواهی دادنامه 1770/90 مسبوق به دادنامه 578/89 شعبه 1052 دادگاه عمومی را تأیید نموده است. دادیار اجرای احکام در 30/2/1391 دستور احضار ن.، م. و م. را جهت اخذ جریمه داده! که به موجب اوراق 242 و 243 م. و ن. هر یک جریمه را پرداختهاند. پرونده در مرحله اجرایی مفتوح و در حال پیگیری است.
رای دیوان
شعبه 39 دادگاه تجدیدنظر استان ، در توجیه رأی بدوی در مورد تعیین مجازاتهای حبس و شلاق به نحوه اعمال مجرمانه و قبح آن و نحوه برخورد با نوامیس مردم و بیم تجری ایشان (تجدیدنظرخواهان) و سایرین استناد و اشارت نموده. با توجه به اینکه مسجلین استشهادیه تقدیمی به دیوانعالی کشور که جملگی ساکنین مجتمع مسکونی هستند، بر خصوصیات اخلاقی م. و ی. شهرت هر دو نفر خ.،که دارای تحصیلات عالیه میباشند، شهادت دادهاند و با توجه به گزارش 4010/30299/163ـ2/2/87 مأمور تحقیق کلانتری که در اجرای بند دو دستور مورخ 26/1/87 بازپرس، در خصوص وضعیت اخلاقی طرفین در محل سکونت تهیه گردیده و اهالی محل در مورد سابقه سکونت پنجساله طرفین گفتهاند که از نامبردگان مورد خاصی مشاهده ننمودهاند، بنابراین با منتفی بودن موضوع بیم تجری، مجازاتهای تعیین شده در تناسب با افعال ارتکابی نبوده و به استناد بند 6 ماده 272 و ماده 274 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، رسیدگی به شعبه همعرض دادگاه صادر کننده حکم قطعی ارجاع میگردد.
مستشاران شعبه 17 دیوانعالی کشور
موسوی ـ ناظر
توضیح: نمونه رای های منتشر شده در دادراه اعم از نمونه رای بدوی، نمونه رای تجدید نظر و نمونه رای دیوان عموما از نمونه رای های منتشر شده از سوی قوه قضائیه و مراکز و پژوهشگاه های وابسته به قوه قضائیه برگرفته شده است.